سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۰
میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست
تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
سعدی » گلستان » دیباچه
زآن گه که تو را بر من مسکین نظر است
آثارم از آفتاب مشهورتر است
گر خود همه عیبها بدین بنده در است
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴
دانی که چه گفت زال با رستم گرد؟
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسی که آب سرچشمه خرد
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷
فرق است میان آن که یارش در بر
تا آن که دو چشم انتظارش بر در
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰
درویش و غنی بنده این خاک درند
و آنان که غنی ترند محتاج ترند
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳
ما را به جهان خوش تر از این یک دم نیست
کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳
ای آنکه به اقبال تو در عالم نیست
گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست زبان حرفگیران رستند
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶
بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست
بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶
منشین ترش از گردش ایام که صبر
تلخ است ولیکن بر شیرین دارد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۲
پیش که بر آورم ز دستت فریاد
هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۴
آن را که به جای توست هر دم کرمی
عذرش بنه ار کند به عمری ستمی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶
ماری تو که هر که را ببینی بزنی
یا بوم که هر کجا نشینی بکنی