اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۷
تا مستی هستیت نگردد لاشی
از جام وصال او کجا نوشی می
تا در نظرت نقش توئی می ماند
در کوی حقیقت نبری هرگز پی
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱
خوش آن که شود بساط مهجوری طی
در بزم وصال میکشم پی در پی
میجویمت آنچنان که مهجور وصال
مشتاق توام چنان که مخمور به می
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
صوفی و فقیه و زاهد و دانشمند
این جمله شدی ولی مسلمان نشدی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
گوش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم
خالی شده دیر و کعبه از مردم اهل
در آن نه خلیلی نه درین زردشتی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان
در درون سینه حیرانم که چون جا کرده ای
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
میکنی جامی کم اندر عشق اسم و رسم خویش
آفرین بادا بر این رسمی که پیدا کرده ای
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول
آیا آب دیدگان را پس از مرگ مردی که ما را آبرو بودی، حفظ کنیم؟
ای گور! ترا جسدی در آغوش نیست. بل مکارمی زنده را در آغوش داری.
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
سجاده نشین با وقاری بودم
ازیچه ی کودکان کویم کردی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم
در آتش اگر نشانیم، بنشینم
بر دیده اگر نشانمت ننشینی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
یک لمعه زروی لیلیت بنمایم
عاقل باشم اگر تو مجنون نشوی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
در خورد تو نیست نیم جانی که مراست
اما چه کنم که بی گمان آمده ای
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
رقاص ز بهر نظارگیان
دستش بگرفت و گفت بالا بنمای
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۵
باشد به مثل گر حاتم طی
آن طبع که سرکشست کی گیرد کی
هرگاه که ابر کرمش ریزش کرد
بنگر که چگونه می جهد برق ازوی
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶۵ - تاریخ وفات حاج باقر
«حاجی باقر»، ز دار دنیای دنی
شد سوی جنان ز حب اولادعلی
تاریخ وفات او چو جستند زمن
گفتم:«حشر وی است با آل نبی »
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۳
گیرم که کسی به مال و زر قارون شد
مرگست ز پی
یا آنکه بعلم و دانش افلاطون شد
کو حاصل وی
اندوختهام همه ز کف بیرون نشد
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۷
آمد سپه بهار و شد لشکر دی
بر شاخ نگر شکوفه چون افسر کی