عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
سیمین بر تو سنگ بپوشد به سمور
زلفت به شبه همی کند نقش بلور
ای با لب طوطیان و با کشی گور
حسن تو همی مرده بر آرد از گور
عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۹
نه تن بودند از آل سامان مشهور
هر یک به امارت خراسان مأمور
اسماعیلی و احمدی و نصری
دو نوح و دو عبدالملک و دو منصور
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۳۲
امروز منم به زور بازو مغرور
یکتایی من بود به عالم مشهور
من همچو زمردم عدو چون افعی
در دیدهٔ من نظر کند گردد کور
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۳۳
ای پشت تو گرم کرده سنجاب و سمور
یکسان به مذاق تو چه شیرین و چه شور
از جانب عشق بانگ بر بانگ و تو کر
وز جانب حسن عرض در عرض و تو کور
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۳۴
ای در طلب تو عالمی در شر و شور
نزدیک تو درویش و توانگر همه عور
ای با همه در حدیث و گوش همه کر
وی با همه در حضور و چشم همه کور
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۳۵
خورشید چو بر فلک زند رایت نور
در پرتو آن خیره شود دیده ز دور
وآن دم که کند ز پردهٔ ابر ظهور
فالنّاظِرُ یَجتَلِیهِ مِنْ غَیْرِ قُصور
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۳۶
گر دور فتادم از وصالت به ضرور
دارد دلم از یاد تو صد نوع حضور
خاصیت سایهٔ تو دارم که مدام
نزدیک توام اگر چه میافتم دور
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴
نیکو مثلی زده ست شاها دستور
بز را چه به انجمن کشند و چه به سور
خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۶۱
گفتی مگذر بکوی ما در مخمور
تا کشته نشی که خصم ماهست غیور
گویم سخنی بتا که باشم معذور
در کوی تو کشته به که از روی تو دور
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۳۹
گفتی مگذر بکوی ما در مخمور
تا کشته نشی که خصم ماهست غیور
گویم سخنی بتا که باشم معذور
در کوی تو کشته به که از روی تو دور
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۳
سلطان ملک است در دل سلطان نور
هر روز کند به روی او سلطان سور
هرگز ندود برود بر سلطان زور
چشم بد خلق آرد از سلطان دور
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶
در دایرهٔ سپهرِ ناپیدا غور
جامیست که جمله را چشانند به دور
نوبت چو به دورِ تو رسد آه مکن
می نوش به خوشدلی که دور است نه جور
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۲۵
در دایرهِٔ سپهرِ ناپیدا غور،
می نوش به خوشدلی که دور است به جور؛
نوبت چو به دوْرِ تو رَسَد آه مکن،
جامی است که جمله را چشانند به دوْر!
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴
ای مایه اعتصام خلق ای منصور
ای معتصم دگر به فریاد و نفور
خورشیدی و خورشید نباشد معذور
گر زو نرسد نظر به نزدیک و به دور
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
از بهر چرا مرا نداری معذور
گر من به دلی دو عشق را سازم سور
یک دل به دو اندیشه کشد مهر دو حور
یک تن به دو سایه خیزد از عکس دو نور
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸
ز آن عهد پر از نفاقت ای شمع سرور
چون آتش شب نمای نزدیک ز دور
چون از تف تابش تو گشتیم نفور
خواهی همه نار باش و خواهی همه نور
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸
هرگز نشوم من از بت و باده صبور
کز بت همه راحت است و از باده سرور
از دست و کنار خویش کی دارم دور
پروردهٔ آفتاب و برکردهٔ حور
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹
ای شاه کجا گرم کنی بارهٔ بور
صدگور بیفکنی به یک بار به زور
گر بهمن و بهرام برآیند ازگور
گویند که کار توست افکندن گور
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۲
خورشید ز رای مقتفی دارد نور
وز دولت سنجریست گیتی معمور
وز رایت این رایت دین شد منصور
احسنت زهی خلیفه سلطان دستور
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵
تا من ز رخ خوب تو گشتم مهجور
نزدیک تو تا شتافت جان رنجور
شد دست اجل چون تو بجانم نزدیک
ای چشم بدان همچو من از روی تو دور