ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۴
از درد تو نیست چشمِ خالی ز نمی
هر جا که دلیست شد گرفتار غمی
بیماری تو باعث نابودن ماست
ای باعث عمر ما مبادت المی
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۰
ای نای هوا بریدم از نای دمی
او را دم گرم بوده تو سرد دمی
زو بود مرا خرمی از تو دژمی
او نای نشاط بود و تو نای غمی
عطار » مختارنامه » باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم » شمارهٔ ۱۱
چون هست شفیع چون تو صاحب کرمی
کس را نبود در همه آفاق غمی
گر رنجه کنی از سر لطفی قدمی
کار همه عاصیان بسازی به دمی
عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۴
دنیای دنی چیست سرای ستمی
افتاده هزار کشته در هر قدمی
گر نقد شود کرای شادی نکند
ور فوت شود جمله نیرزد به غمی
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲
ای صبح چو امشب تو ز اهلِ حَرَمی
هندوی توام، مباش ترکی عجمی
زنهار مَدَم که در دل آتش دارم
آتش گردم گر بدمد صبح دمی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۰
دنیا گذران است به هر بیش و کمی
خواهیش به شادی گذران خواه به غمی
زین منزلت البته همی باید رفت
خواهی به هزار سال و خواهی به دمی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۰۱
دنیا کَزِ تست بَهر بیشی و کمی
خواهیش به شادی گذ[ر]ان خوه به غمی
زین منزلت البته چو می باید رفت
خواهی به هزار سال خواهی به دمی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۰۲
بنمای به من رخت بکن مردمی
تا لاف زنم که دیدهام خرمی
ای جان جهان از تو چه باشد کمی
کز دیدن تو شاد شود آدمی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۴
آن را که به جایِ توست هر دَم کَرَمی
عذرش بنه، ار کند به عمری ستمی
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۶۴
نی در دستم ز گنج دانش درمی
نی از پایم به راه بینش قدمی
خوش آنکه ز لطف سود نوک قلمی
بگذاشت به لوح هستی از من رقمی
اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹۸
ساقی قدحی که میکند غم ستمی
از دل بنشان بآب می گرد غمی
چون کار جهان بفکر کس راست نشد
ما را برهان ز فکر بیهوده دمی
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵
خیام که داشت پیشی از ما قدمی
از می نگذاشت در جهان بیش و کمی
هم پیش از ما بدان جهان شد ترسم
درخلد برین نماند از باده نمی
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سایر اشعار » رباعی در وصف حاج میرزا آقاسی
نگذاشت به ملک شاه حاجی درمی
شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمی
نی مزرع دوست را از آن آب نمی
نی خایهٔ خصم را از آن توپ غمی
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
نه شب به غمت دیده من خفت دمی
نه روز به هجرت تنم آسود همی
سودی که ز سرمایه عشق تو مراست
در سینه تفی دارم و در دیده نمی
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
ای آنکه خداوند حدوث و قدمی
فرمانده عرش و فرش و لوح و قلمی
من جمله خطا و سهو و جرم و گنهم
تو صاحب لطف و عفو وجود و کرمی
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰
افسوس که زندگی دمی بود و غمی
قلبی و شکنجهای و چشمی و نمی
یا جور ستمگری کشیدن هر روز
یا خود به ستمکشی رساندن ستمی