ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۴۲
گر در سفرم تویی رفیق سفرم
ور در حضرم تویی انیس حضرم
القصه به هر کجا که باشد گذرم
جز تو نبود هیچ کسی در نظرم

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۴۳
از هجر تو ای نگار اندر نارم
میسوزم ازین درد و دم اندر نارم
تا دست به گردن تو اندر نارم
آغشته به خون چو دانه اندر نارم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۱۹۴
پُر آب دو دیده و پُرآتش جگرم
پُر باد دو دستم و پُر از خاک سَرم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۴۳
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هر چه در عالم بترم
چون از صفت خویشتن اندر گذرم
از عرش همی به خویشتن درنگرم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۴۴
پر آب دو دیده و بس آتش جگرم
بر باد دو دستم و پر از خاک سرم

خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۸۴
گاهی بطینت خود افتد نظرم
گویم که من از هر چه بعالم بترم
چون از صفت خویشتن اندر گذرم
از عرش همی بخویشتن درنگرم

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۵
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هرچه به عالم بترم
چون از صفت خویشتن اندر گذرم
از عرش همی به خویشتن در نگرم

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۷۴
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هر چه در عالم بترم
چون از صفت خویشتن اندر گذرم
از عرش همی به خویشتن در نگرم

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۹۰
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۸
پر آب دو دیده و بس آتش جگرم
بر باد دو دستم و پر از خاک سرم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۱۹۳
پر آب دو دیده و پرآتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۵۹
پر آب دو دیده و بس آتش جگرم
بر باد دو دستم و پر از خاک سرم

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۵
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هرچه به عالم بترم

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۲۵
چون از صفت خویشتن اندر گذرم
از عرش همی به خویشتن در نگرم

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵
هر چند که بی بهانه دوری ز برم
من خویشتن از جمله همانجا شمرم
در بست وفای تو چنان چشم سرم
کز شرم تو در خیال تو در نگرم

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۳
ای فاخته دل چو من به رویت نگرم
زیبایی طاوس به بازی شمرم
با خنده کبک چون درایی ز درم
دل همچو کبوتری بپرد ز برم

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۵
گر تیز به روی خوب تو درنگرم
ترسم که ز دست خصم تو جان نبرم
در عشق دم شیر عرین می سپرم
در جمله نگه کن که چه دیوانه سرم

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۷
صالح دل اگر به جای جامه بدرم
شاید که همی خون شود از غم جگرم
در دیده من از مرگ تو خونها دارم
بر مرگ تو تا به مرگ خونها بخورم

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۴
هرگه که به پیراهن تو درنگرم
از رشک و حسد پیرهن خود بدرم
از جامه بهرمان تو رشک برم
کو بربر تست و بر برت نیست برم

عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۶۳
خواهم که ز دور در جمالت نگرم
می نتوانم از آنکه بی پا و سرم
از عالم خود اگر تو ای مایۀ حسن
نظارۀ حسن خود کنی رشک برم
