گنجور

 
عین‌القضات همدانی

کمال حسن معشوق جز در آینۀ عشق نتوان دید و ازین جهت وجود عاشق برای اظهار حسن معشوق باید، ای درویش اگرچه معشوق بسرمایۀ حسن غنی است و از وجود همه مستغنی است اما وی را برای اظهار خود برخود آینۀ باید تا خود را دریابد و این معنی غوری دارد:

ما آینه‌ایم و او جمالی دارد

او را ز برای دید او دریابیم

اَلمؤمِنُ مِرأةُ المؤمن سرّاین معنی است بدین نسبت عاشق بحسن معشوق از معشوق قریبترست اگرچه میان عکس و عین مباینت نیست و بحقیقت در عالم عقل قابل مِمّا یَقْبَلُهُ قریبتر می‌نماید از فاعل، چون عاشق در غلبات عشق معشوق را از او اوترست و از خود خودتر روا بود که برو از دیدۀ او غیرت برد و چون وجود خود را آینۀ دید او شناسد وجود خود را خواهد که در دریای نیستی اندازد تا او خود را بواسطۀ او بیند زیرا که برو هم ازو غیرت می‌برد و این عظیم وقتی دارد بیذوق معلوم نگردد و درین معنی گفته‌اند:

یا رب بستان داد من ازجان سکندر

کو آینۀ ساخت که دروی نگری تو

ای درویش چون معشوق آینه ساز بود عاشق همیشه از غیرت درگداز بود:

خواهم که ز دور در جمالت نگرم

می نتوانم از آنکه بی پا و سرم

از عالم خود اگر تو ای مایۀ حسن

نظارۀ حسن خود کنی رشک برم