گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

مسعود که بود سعد سلمان پدرش

اندر سمجی است چون سنگ درش

در حبس بیفزود بر آتش خطرش

عودی است که پیدا شد از آتش هنرش

۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

مسعود که بود سعد سلمان پدرش

جاییست که از چرخ گذشته است سرش

آن باد چه گویی که سعادت پسرش

دارد خبرش که گوید او را خبرش

۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۲

 

بر طرف قمر نهاده مشک و شکرش

چکند که فقاع خوش نبندد به درش

در کعبهٔ حسن گشت و در پیش درش

عشاق همه بوسه‌زنان بر حجرش

۲ بیت
سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۰

 

گفتم که گهی چند نپرسم خبرش

تا بوک برون شود تکبر ز سرش

خود هست کرشمه هر زمان بیشترش

اکنون من و زاری و شفیعان درش

۲ بیت
انوری
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷

 

او رفت و دلم باز نیامد ز برش

من چشم به ره، گوش به در بر اثرش

چشم آید زی گوش که داری خبرش

گوی آید زی چشم که دیدی دگرش

۲ بیت
خاقانی
 

عطار » مختارنامه » باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق » شمارهٔ ۲۱

 

گفتم: «ز میان جان شوم خاک درش

تا بوک بود بر من مسکین گذرش»

او خود چو ز ناز چشم مینکُند باز

کی بر منِ دلسوخته افتد نظرش

۲ بیت
عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط » شمارهٔ ۴۳

 

گفتم که یکی روز بپرسم خبرش

تابوک برون رود تکبّر زسرش

چون گشت کرشمه هر زمان افزونش

اکنون من و زاری و شفیعان درش

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳۲

 

خائیدن آن لب که چشیدی شکرش

مالیدن دستی که کشیدی بسرش

نگذارد آنکه او به جان و جگرش

آب حیوان همی رسد از اثرش

۲ بیت
مولانا
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

پایم که ز آزار نبودی اثرش

گردی نرسیدی بکس از رهگذرش

بس مالش ازو ز خرده گیران دیدم

آری چه توان کرد که گشتست سرش

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵

 

ترسان ترسان همی روم بر اثرش

پرسان پرسان ز خلق عالم خبرش

آسان آسان اگر بیابم وصلش

بوسان بوسان لب من و خاک درش

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

آن شمع که دوش بود تب تا سحرش

صحت پی رفع تب در آمد ز درش

تب از بدنش راه‌گریزی می‌جست

فصاد جهاند از ره نیشترش

۲ بیت
وحشی بافقی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

گلشن که بهار ساخته جانورش

طاووس نگارین شده پا تا به سرش

ترسند که از شکفتگی برپرد

بافند ز ابر دام بر بال و پرش

۲ بیت
نظیری نیشابوری
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

رندی که شکسته پنجه شور و شرش

بدهند نواله دیگران چون شترش

چون دست ندارد همه دستش شده‌اند

ای کاش سرش برند و گردند سرش

۲ بیت
فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

با گردش دهر و خلق پرشور و شرش

کاری که نداری چه غمست از حذرش

خاریکه تمام مایه آزارست

در پا نخلد تا ننهی پا بسرش

۲ بیت
کلیم
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

آن کس که به معصیت فرو رفته سرش

افسوس خورد، چون شود از خود خبرش

باری که شتر فروکشد در مستی

آید چو به حال خویش، بیند اثرش

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

گردون که ندانی سبب خیر و شرش

پیداست هزار نفع در هر ضررش

سرکوب فلک، تو را به اصلاح آرد

خرمن زند آن نخل که بشکست سرش

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

شرعست سپهری که نیابی خطرش

وز رجم نیابند شیاطین گذرش

خورشید درو نبی و ماهست بتول

اولاد نبی بروج اثنا عشرش

۲ بیت
فیاض لاهیجی