گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

مسعود که بود سعد سلمان پدرش

اندر سمجی است چون سنگ درش

در حبس بیفزود بر آتش خطرش

عودی است که پیدا شد از آتش هنرش

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

بر طرف قمر نهاده مشک و شکرش

چکند که فقاع خوش نبندد به درش

در کعبهٔ حسن گشت و در پیش درش

عشاق همه بوسه‌زنان بر حجرش

انوری

گفتم که گهی چند نپرسم خبرش

تا بوک برون شود تکبر ز سرش

خود هست کرشمه هر زمان بیشترش

اکنون من و زاری و شفیعان درش

خاقانی

او رفت و دلم باز نیامد ز برش

من چشم به ره، گوش به در بر اثرش

چشم آید زی گوش که داری خبرش

گوی آید زی چشم که دیدی دگرش

عطار

گفتم: «ز میان جان شوم خاک درش

تا بوک بود بر من مسکین گذرش»

او خود چو ز ناز چشم مینکُند باز

کی بر منِ دلسوخته افتد نظرش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه