انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۰
زان شب که نشستیم به هم با طربی
کردیم فراق را به وصلت ادبی
بس روز که برخاستهام با تک و تاز
در آرزوی چنان نشستی و شبی
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۵
دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی
دل تنگ مکن ز هجر اگر در تعبی
از شادی وصل و غم هجران بگذر
با هیچ بساز اگر همه میطلبی
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۹
ای صبح دمی به خنده بگشای لبی
تا باز رهم من از چنین تیره شبی
چون از خورشید در دل آتش داری
گر درگیرد دَمِ تو نَبْوَد عجبی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۸۰
رشک آیدم ای دوست که هر نیم شبی
در برگیرد قد ترا بی ادبی
حیفست چنان لبی و الحق چه لبی
آلوده شده ببوسۀ هر جلبی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴۲
ای سر سبب اندر سبب اندر سببی
وی تن عجب اندر عجب اندر عجبی
ای دل طلب اندر طلب اندر طلبی
وی جان طرب اندر طرب اندر طربی
اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هفتم که برات است و کم براست » بخش ۹ - برگ نهم چهار برات است
ای لعلِ لبت، حیاتِ هر نوشلَبی
ما را بهجز از غمِ تو نَبْوَد طَلَبی
بینقدِ غمت نیست در این چار چَمَن
با چار براتِ طَبْع، برگِ طَرَبی
با چار براتِ طَبْع، برگِ طَرَبی
فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵
یارب به رسالت رسول عربی
یارب به حریم روضه پاک نبی
عفوی کن و درگذر ز هر جرم که کرد
بیچاره فضولی از ره بی ادبی
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۳
تا روز رخت شد چو شراب عنبی
روزم همه تیره شد ببین بوالعجبی
خورشید فلک ندید هم روز بخواب
زان شب که شب از زلف تو آموخت شبی
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۷
عمری بگذشت از آنکه در خواب، شبی
از بادهٔ جامِ وصلِ حورینسبی
تَر شد لبم و هنوز چون یاد کنم
بیخود گردم چو مستِ جامِ طَرَبی
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰
هستی نبود، جز غم و رنج و تعبی
دروی نبود نشان ز عیش و طربی
شد هر که خلاص از خم این رشته عمر
می دان که گسیخت ریسمان عجبی
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰
از دور فلک که باخت لعب عجبی
بر من، که ز هجر داشتم تاب و تبی
روزی و شبی، چو روی و موی تو گذشت؟
روزی و چه روزی و شبی و چه شبی؟!
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸
ای آنکه عیان کننده روز و شبی
غرق است بنعمت تو هر حلق و لبی
نیکو کنی ار معاش من بی سببی
نبود ز توانائی وجودت عجبی
صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۱
ایهشت بهتش رحمتت را سببی
دوزخ ز لهیب غضب بو لهبی
«یا من سبقت رحتمک من غضبک»
رحمت چه بود دگر نماند غضبی
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
جامی و حریفی دو و بزم طربی
عناب لب بتی و بیت العنبی
با طلعت و زلف یار، روزی و شبی
این است اگر عیش جهان میطلبی