شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
سربر آور که وقت بیگه شد
تو به خوابی و کاروان بگذشت
دلدار اگر به دام خویشم فکند
وز نو نمکی بر دل ریشم فکند
ترسم به غلط ربوده باشد دل را
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
در بزم تو ای شمع منم زار و اسیر
در کشتن من هیچ نداری تقصیر
با غیر سخن کنی که از رشک بسوز
سویم نکنی نگه که از غصه بمیر
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
رویت که زباده لاله می روید از او
و زتاب شراب ژاله می روید از او
دستی که پیاله ای ز دست تو گرفت
گر خاک شود، پیاله می روید از او
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت دوم
دارد ز خدا خواهش جنات نعیم
زاهد به ثواب و من به امید عظیم
من دست تهی می روم او تحفه بدست
تا زین دو کدام خوش کند طبع سلیم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم
از سادگی و سلیمی و مسکینی
وز سرکشی و تکبر و خودبینی
در آتش اگر نشانیم، بنشینم
بر دیده اگر نشانمت ننشینی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم
دی زلف عبیر بیز عنبر سایت
از طرف بناگوش سمن سیمایت
افتاده به پای تو به زاری می گفت
سر تا پایم فدای سرتاپایت
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم
آن را که دل از عشق مشوش باشد
هر قصه که گوید همه دلکش باشد
تو قصه ی عاشقان همی کم شنوی
بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول
از هستی خویش تا تو غافل نشوی
هرگز به مراد خویش واصل نشوی
از بحر ظهر تا به ساحل نشوی
در مذهب اهل عشق کامل نشوی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
دیروز چنان وصال جان افروزی
امروز چنین فراق عالم سوزی
افسوس که در دفتر عمرم ایام
آن را روزی نویسد این را روزی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
هزاران چاره ضایع گشت و یک دردم نشد ساکن
کنون درد دگر از پهلوی هر چاره ای دارم
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی
یک لمعه زروی لیلیت بنمایم
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
بعد از عمری که میهمان آمده ای
من بی خبر و تو ناگهان آمده ای
در خورد تو نیست نیم جانی که مراست
اما چه کنم که بی گمان آمده ای
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
بخشای بر آن که بخت یارش نبود
جز خوردن اندوه تو کارش نبود
در عشق تو حالتیش باشد که در آن
هم با تو و هم بی تو قرارش نبود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
داد از ستم نرگس دایم مستش
وز لطف پریشان بلند و پستش
میترسم از آن که همچنان در عرصات
خون ریزد و هیچ کس نگیرد دستش
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
دل نهادیم به بیداد، عطای تو کجاست
ما خود از جور ننالیم، وفای تو کجاست
آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید
تا گبر نشی با تو بتی یار نبو
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
می بارم اشک سرخ بر چهره ی زرد
باشد که دلت نرم شود زین غم و درد
حال من دل خسته چه پرسی که مرا
پولاد به آب نرم می باید کرد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
آن دل که من آن خویش پنداشتمش
هرگز بر هیچ دوست نگذاشتمش
بگذاشت مرا بی کس و آمد بر تو
نیکو دارش که من نکو داشتمش
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
در بزم تو دل بار غم عیش کشید
یک جرعه زکام دوستکامی نچشید
با دشمنیت چه دوستی ها که نکرد
وز دوستیت چه دشمنی ها که ندید