گنجور

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۱۹

 

سحرگاهان که بگشاده در دوست

تمنا برد ما را تا بر دوست

درآن تاریک شب دیدیم روشن

ز نور حق همه پا و سر دوست

تجلی زار شد طور دل ما

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۹۴

 

ندانم آخر از داغ دل من

چه گلها سربرآرد از گل من

زهی شست و زهی بازو و زهی تیر

که زد او زخم کاری بر دل من

دلم آن مرغ بسمل گشته تست

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۱۰۸

 

تو در خوبی باین خوبان نمانی

که خوبان جمله جسمند و تو جانی

چو برخیزی ز بالای بلاخیز

هزاران فتنه در دلها نشانی

لب جان پرورت گر خضر دیدی

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode