اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
غمش باشد شراب بیغش ما
تراود آب حیوان زآتش ما
شکست بال شد در دام صیاد
نخستین تیر روی ترکش ما
چو مجنون روی آبادی نبیند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
بس که میترسم از جداییها
میگریزم از آشناییها
نالهخیز است متصل چون نی
بند بند من از جداییها
دل منت گزیده میداند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
دوزخ اقلیم خودنماییها
جان مرحله برهنهپاییها
بسیار ز جانب وفاکیشان
شرمنده شدم ز آشناییها
خوابی است تمام عمر در عالم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲
نگاهش دورگرد آشنایی است
تغافل بر سر صبرآزمایی است
به خون افتاده مرغ دام او را
تپیدن بال پرواز رهایی است
چو دل باشد تسلی از خیالی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴
بخت با ما سر جفا دارد
نا امیدی چه اجرها دارد
اگر انصاف دادرس باشد
عاشق زنده خونبها دارد
هر چه می بینم از تو خالی نیست
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۴
زاهد از سبحه رشته ای دارد
فکر صید فرشته ای دارد
گرچه گل نور چشم گلزار است
لاله حسن برشته ای دارد
چشم آیینه تشنه خط کیست
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳
عالم از جلوه تو خرم شد
سایه گل آفتاب شبنم شد
دورگردم به قرب می نازم
هر که بیگانه گشت محرم شد
زهر بیگانگی چشید و نمرد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹
دل کشته آرزوست می گویی
بی مغزی و حرف پوست می گویی
غافل دلت از زبان زهی خجلت
بی فایده دوست دوست می گویی
وحشت نکشیده سرمه در چشمت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۵
از سر بگذار خودنمایی را
تا فاش بینی آشنایی را
شایسته شرطه گر دلی داری
با بحر گذار ناخدایی را
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۵
چون دور ز وصل یار می بوده است
دل در بر من چه کار می بوده است
هر روز به رنگ تازه می خندد
این داغ چه خوش بهار می بوده است
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲۶
خط او دام هوش گردیده است
لاله ریحان فروش گردیده است
از نگاه فسرده زاهد
شعله سنجاب پوش گردیده است
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۱
سینه ام قاب گل روی تو باد
در مشامم حسن شب بوی تو باد
هرکسی خواهد رقیب من شود
حاصلش چوگان جادوی تو باد