گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۷ - به یکی از وکلای مجلس

 

ای سید عراقی شغلی دگر نداری

یا دخلکی تراشی یا پولکی درآری

وآنجا که دخلکی نیست آری خلاف اگرچه

فرمان عفو بخشند بر عیسی و حواری

بیچاره‌ای به هر کار جز کار چاپلوسی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

تا کی دلا خموشی یکدم برآر زاری

تا چند پرده پوشی تا چند پرده داری

گر باده ماند باقی از بزم بی نخاقی

جامی بیار ساقی مردیم از خماری

در بزم شاد و خندان بنشسته شهسواران

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

چشم تو می‌نماید چون آهوی تتاری

اما به صید دل‌ها شیری بود شکاری

رشک آیدم چه بر خاک ای سروقد نهی پای

خواهم که پای خود را بر چشم من گذاری

ناصح که منع من کرد از عشق روی خوبان

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode