گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱

 

دلبر هنوز ما را از خود نمی‌شمارد

با او چه کرد شاید با او که گفت یارد

جانم فدای زلفش تا خون او بریزد

عمرم هلاک چشمش تا گرد از او برآرد

جان را چه قیمت آرد گر در غمش نسوزد

[...]

انوری
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴

 

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد

ای بوی آشنایی دانستم از کجایی

پیغام وصل جانان پیوند روح دارد

سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

عمری که مردِ عاشق بی دوست می گذارد

هرگز روا نباشد کز زندگی شمارد

بی ذکرِ او وبال است گر یک سخن بگوید

بی یادِ او حرام است گر یک نفس برآرد

حاسد به طعنه گوید کز دوست می شکیبد

[...]

حکیم نزاری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۱

 

در صیدگاه دنیا هر کس که هوش دارد

جز عبرت آنچه باشد صید حرم شمارد

صائب تبریزی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

لب تشنه ایم افغان زان نوش لب که دارد

آب حیات و ما را لب تشنه می گذارد

لب تشنه ام فتاده در وادیی که ابرش

آبی به غیر آتش بر تشنگان نبارد

بی خوابیم چه داند شبهای هجر آن ماه

[...]

رفیق اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

جان میدهم بسوغات باد ار پیامت آرد

کاین جان بپای جانان قدر اینقدر ندارد

در نوبهار عشقت ابریست بی طراوت

تا ابر دیدگانم بر نوگلی نیارد

هر کاو که عکس ساقی در جام می ببیند

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۰

 

در مرگ دوستداران دل چون تحمل آرد

کی ز آستین توان بست چشمی که خون ببارد

از تاب تن چه تشویش آن را که جان سپارد

دل داده را ملامت کردن چسود دارد

صفایی جندقی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - خطاب به آقای میرزا هادی حایری و گله از ابناء زمان

 

زیرا بقصد قتلم سوده است بر فسان کارد

او چون ذوی الحقوق است من چون وکیل مرنارد

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - قطعه

 

در خوردن بشر خاک از بس که حرص دارد

از سنگ قبر هر روز دندان نوگذارد

سنگ مزار عاشق سرپوش نامرادیست

این سنگ را کس ای کاش از جای برندارد

بهتر بود ز سیصد الحمد قل هو اله

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode