گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

در خوردن بشر خاک از بس که حرص دارد

از سنگ قبر هر روز دندان نوگذارد

سنگ مزار عاشق سرپوش نامرادیست

این سنگ را کس ای کاش از جای برندارد

بهتر بود ز سیصد الحمد قل هو اله

صاحبدلی کز اخلاص ما را به حق سپارد

ماکودکان خاکیم این خاک مادر ماست

زبن رو بودکه ما را در سینه می‌فشارد

پاداش اشک حسرت کامد ز چشم عاشق

ابریست کز پس مرگ بر تربتش ببارد

در دل ز طاعت حق تخمی جدیدکشتیم

ارجو گل جدیدی زین خاک سر برآرد