در خوردن بشر خاک از بس که حرص دارد
از سنگ قبر هر روز دندان نوگذارد
سنگ مزار عاشق سرپوش نامرادیست
این سنگ را کس ای کاش از جای برندارد
بهتر بود ز سیصد الحمد قل هو اله
صاحبدلی کز اخلاص ما را به حق سپارد
ماکودکان خاکیم این خاک مادر ماست
زبن رو بودکه ما را در سینه میفشارد
پاداش اشک حسرت کامد ز چشم عاشق
ابریست کز پس مرگ بر تربتش ببارد
در دل ز طاعت حق تخمی جدیدکشتیم
ارجو گل جدیدی زین خاک سر برآرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در مورد وجود انسان و رابطهاش با خاک و مرگ میپردازد. شاعر به حرص و طمع بشر اشاره میکند که حتی از سنگ قبرها هم نمیگذرد و دندان میزند. او به سنگ مزار عاشق که نماد ناامیدی است اشاره دارد و آرزو میکند که کسی آن را از جا برندارد. شاعر همچنین با تأکید بر این که همه ما فرزندان خاکیم و این خاک مادر ماست، به اهمیت و پیوند ما با زمین اشاره میکند. اشکهای حسرت عاشقان به بارانی تشبیه شده که پس از مرگ بر قبرها میبارد. در نهایت، شاعر امید دارد که از دل طاعت و عبادت، تخم جدیدی جدیدی بکاریم که روزی جوانه بزند و گل تازهای از آن بروید.
هوش مصنوعی: انسان به خاطر حرص و طمعی که دارد، به قدری به دنیا وابسته شده که حتی از خاک قبر مردگان نیز بیزار نیست و هر روز به دنبال چیزهای جدید و لذتهای تازه میگردد.
هوش مصنوعی: سنگ قبر عاشق، نشانهای از بیعدالتی و نامرادی است. ای کاش هیچکس این سنگ را از بیخ و بُن برنمیداشت.
هوش مصنوعی: بهتر بود از میان سیصد بار گفتن "الحمد لله"، فقط بگوییم "او خدا است"؛ زیرا دلهای ما با اخلاص واقعی، به حقیقت سپرده شده است.
هوش مصنوعی: ما انسانها از جنس خاک هستیم و این خاک، مادر ما به حساب میآید، زیرا ما را در دامن خود میپروراند و به ما زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: اشکهای عشق و حسرتی که از چشم عاشق میریزد، پاداشی دارد؛ مانند ابری که پس از مرگ، بر خاک او میبارد.
هوش مصنوعی: ما در دل از اطاعت خدا بذر تازهای کاشتهایم، امید داریم که گل زیبای جدیدی از این خاک شکوفا شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دلبر هنوز ما را از خود نمیشمارد
با او چه کرد شاید با او که گفت یارد
جانم فدای زلفش تا خون او بریزد
عمرم هلاک چشمش تا گرد از او برآرد
جان را چه قیمت آرد گر در غمش نسوزد
[...]
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
سودای عشق پختن عقلم نمیپسندد
[...]
عمری که مردِ عاشق بی دوست می گذارد
هرگز روا نباشد کز زندگی شمارد
بی ذکرِ او وبال است گر یک سخن بگوید
بی یادِ او حرام است گر یک نفس برآرد
حاسد به طعنه گوید کز دوست می شکیبد
[...]
در صیدگاه دنیا هر کس که هوش دارد
جز عبرت آنچه باشد صید حرم شمارد
لب تشنه ایم افغان زان نوش لب که دارد
آب حیات و ما را لب تشنه می گذارد
لب تشنه ام فتاده در وادیی که ابرش
آبی به غیر آتش بر تشنگان نبارد
بی خوابیم چه داند شبهای هجر آن ماه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.