گنجور

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

دل می‏رود ز دستم صاحب زمان خدا را

بیرون خرام از غیب، طاقت نماند ما را

ای کشتی ولایت، از غرق ده نجاتم

باشد که باز بینم، دیدار آشنا را

ای صاحب هدایت، شکرانه ولایت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

در دل ز حق تعالی، شکریست بی‏نهایت

کو در کتاب خود کرد، در شأن تو حکایت‏

در وعده وصالت، نستخلفنّهم گفت

جان گر فشانم ارزد، این لطف و این عنایت

روزی که حق جدت، اشرار غصب کردند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید

بنمای رو که جان‏ها گردد فدای رویت

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

هر قوم راست راهی، شاهی و قبله‏گاهی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

جان بی‏لقای مهدی ذوقی چنان ندارد

وانکس که این ندارد حقا که آن ندارد

ذوقی چنان ندارد بی‏خدمتش عبادت

بی‏خدمتش عبادت ذوقی چنان ندارد

با هیچ کس نشانی از حضرتش ندیدم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

لاف محبت او، بر قدسیان توان زد

از سوز شوقش آتش، در انس و جان توان زد

بر آستان مهدی، گر سر توان نهادن

گلبانگ سربلندی، بر آسمان توان زد

گر دولت وصالش، خواهد دری گشادن

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

دوش از جناب مهدی پیک بشارت آمد

کز حضرت الهی عشرت اشارت آمد

یعنی حضور باشد جسم زمانه را کام

ویرانه جهان را وقت عمارت آمد

این شرح بی‏نهایت کز وصف ما شنیدی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

غیر از شما ندارم نزد خدا وسائل

یا سادة البرایا یا جامع الفضائل

از صد یکی ندارد گر صد چو من نویسد

وصف شما به هر دم درصد چو این رسائل

هر نکته‏ای که گفتم در شأن صاحب الامر

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

دانی که چیست دولت، روی امام دیدن

در کوی او گدائی، بر خسروی گزیدن

گاهی به حضرت او، راز نهفته گفتن

گاه از لب شریفش اسرار دین شنیدن

گاهی جهاد کردن، با دشمنان ملت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

با خون دل نوشتم نزد امام نامه

انّی رأیت دهرا من هجرک القیامه

دارم من از فراقت در دیده صد علامت

لیس الدموع عینی هذا لنا العلامه

گفتی ملامت آمد از کثرت حدیثش

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

نامحرمان بسازید با جاهلی و پستی!

ای کوته آستینان تا کی دراز دستی‏

با خارجی مگوئید حرف خروج قائم

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی

قدر امام بشناس ورنه جهان سرآید

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

در طلعت تو پیدا انوار پادشاهی

در غیبت تو پنهان صد حکمت الهی

حافظ که خوب گفتست این هشت بیت اینجا

مانا که آمدست آن در وصف تو کماهی

«کلک تو بارک اللّه بر ملک دین گشاده

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode