نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
از عاشقان چه خوشتر رسوایی و ملامت
وز ناصح خردمند ز آزار ما ندامت
یا رب تو پرده بردار از کار تا بدانند
کامروز در جهان کیست شایسته ی ملامت
گیرم که ما نرنجیم تا کی رواست آخر
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
عشق است کاگهان را غافل همی پسندد
هر جا که عاقلی هست جاهل همی پسندد
فرزانه ای چو بیند دیوانه میکند باز
دیوانگان خود را عاقل همی پسندد
بازار عقل از آنسوست این صید گاه عشق است
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸
ای از صباح رویت روشن شب امیدم
زلف تو شام قدرم روی تو صبح عیدم
گلشن شد از هوایت ویرانه ی وجودم
روشن شد از لقایت کاشانه ی امیدم
باد بهار امروز پیغام یار دارد
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷
ما را که جام نبود رنجیم کی ز سنگی
آن کس که نام دارد گو رنجه شو ز ننگی
ز ابنای دهر ما را غیر از ستم طمع نیست
دیوانهایم و سرخوش از کودکان به سنگی
در بوستان چو مزکوم در گلستان چو اعمی
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸
نه دل به دست یاری نه سر به زیر باری
آسوده بایدم زیست یک چند بر کناری
خرم به روزگاران از دوستان بخشمی
خرسند در بهاران از بوستان بخاری
آیینه دل ما دیریست تا ندیدست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲
زیباترین اشیا فرخترین اعیان
از هرچه هست پیدا وز هرچه هست پنهان
از مرغها هزار است از وقتها سحرگه
از فصلها بهار است از نوعهاست انسان
از عهدها شباب است از آبها شراب است
[...]