گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

تقدیم دوست کردم تصویر خویشتن را

تا جای من ببوسد آن روی چون سمن را

ای عکس چهره من چو میرسی به کویش

در پای او افشان یکباره جان و تن را

زان طره معنبر کان ماه ار بچنبر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

تقدیم دوست کردم قرقاول محبت

کز وی شنید مغزم بوی گل محبت

ای خرم آنزمانی کاندر حضور آن شه

جوشد صراحی دل از غلغل محبت

پای نشاط کوبم اندر بساط رفعت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

گویند در دهی رفت بزغاله ای ببامی

برطرف بام می کرد چون غافلان خرامی

طباخ آرزویش اندر تنور سینه

در دیگ فکر می پخت هر دم خیال خامی

ناگاه دید در دشت پوینده ماده گرگی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

دیدم میان کوچه پیر لبو فروشی

بار لبو نهاده پشت دراز گوشی

می گفت گرم و داغ است شیرین لبوی قندی

وافکند از این ترانه اندر جهان خروشی

طفلان پی چغندر باجهد و سرعت اندر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

ای سوده برتر از عرش دیهیم سرفرازی

تا چند همچو طفلان مشغول خاکبازی

سرمایه ای که در عمر اندوختی بزحمت

از یک کرشمه بربود ترکی به ترک تازی

چون کودکان ربودند هوشت بنقل و بادام

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode