گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۳

 

از روی لاله رنگ تو خون جوش می زند

بوی تو راه قافلهٔ هوش می زند

چون کاکلت، مدام نباشد سیاه مست

در صبح عارضت، می سرجوش می زند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۲

 

با سفلگان شراکت روزی، زیان بود

سگ دشمن گدایی یک پاره نان بود

در بزم وصل، طاقت عاشق حریف نیست

ربط من و تو، صحبت ماه و کتان بود

مکتوب من به کوی تو، طومار ناله ای ست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۳

 

دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟

گیرم چو خود کناره، سخن در میان بود

کو آن زبان که صرف سپاس زبان کنم؟

مفتاح گنج خانهٔ معنی، زبان بود

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۴

 

امشب که از نظر مه من درگذاره بود

از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود

جرم محبّت اینهمه رنجش نداشته ست

از چشم ما مبین، که گناه نظاره بود

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۶

 

ترسم که بر لبی، سخن آن میان رود

مضمون بسته ایست، چرا رایگان رود؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۱

 

سیمین عذار اوست، ز خط خوش عیارتر

آیینه در نقاط بود بی غبارتر؟!

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۵

 

با آنکه نیست از تو بتی دلنوازتر

از روز حشر، شد شب هجرم درازتر

دل شکوه از کدام جفای تو سر کند؟

هر شیوهٔ تو از دگری جانگدازتر

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۹

 

یک ره درآ به دیده و مستی بهانه ساز

وین اشک لاله رنگ، شراب شبانه ساز

مژگان ز فرقت تو به هم آشنا نشد

یکبار هم در این خس و خار آشیانه ساز

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۶

 

با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم

حسرت پر و امید فراوان، نگاه کم

دل را مده به غمزهٔ مژگان که خسروان

آلوده اند پنجه به خون سپاه،کم

در محفل زمانه، چو شمعیم در گداز

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۳

 

آسان به جلوه های تو، از جا نمی روم

برپاست محشر و به تماشا نمی روم

تعظیم سفله، پست کند قدر مرد را

از جا، به آمد آمد دنیا، نمی روم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۶

 

رنگین شد از رخت، چو رگ گل، نظاره ام

بوی تو می دمد، ز دل پاره پاره ام

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۳

 

صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو

فریاد از تطاول مشکین کمند تو

شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان

بنشین، که باد خردهٔ جان ها سپند تو

مشکل شده ست کار دل از عشق و خوش دلم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۵

 

دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو

زخمم، نمک چش لب شکرفشان تو

جان رفت از میان و به کین بسته ای کمر

نتوان برید، الفت تیغ از میان تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۰

 

افسرده ایم، جام می خوشگوار کو؟

تنها نشسته ایم به گلشن، هزار کو؟

چون غنچه، تا فشردهٔ دل در قدح کند

خونین دلیم، ساقی گلگون عذار کو؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۶

 

مستی فزوده است تو را، در بر آینه

عکس لبت شراب بود، ساغر آینه

حیرت به جاست، پیش تو گر رفته ام ز خویش

مانده ست یادگار، ز اسکندر آینه

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۷

 

دل از وفا به خاطر جانان گران شده

سود محبت است که ما را زیان شده

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۹

 

ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟

بعد از هلاک، سینه دریدن چه فایده؟

ما را که نوبهار به افسردگی گذشت

ای سبزه، از مزار دمیدن چه فایده؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۳

 

صبح است و عزم کوی خرابات کرده‌ای

ای پیر خانقاه، کرامات کرده‌ای

گر، دیده‌ات به ساقی و رویت به ساغر است

ایمن نشین، که پشت به آفات کرده‌ای

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۲

 

مطرب سرود شوق به مستان چه می بری؟

شوریده ایم، نام بیابان چه می بری؟

شعر ترم، به بزم خراباتیان خوش است

این باده را به صومعه داران چه می بری؟

ای دل خیال غمزه ی خون ریزِ یار کن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۳

 

ای برق حسن، شعله به باغ که می زنی؟

دامن دگر به آتش داغِ که می زنی؟

هشیار کو به مجلس ما ای پیام دوست؟

داروی بیهُشی به دماغ که می زنی؟

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴