×
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰
هر خار کان ز گلشن هجران برآمده
در پای دل شکسته و از جان برآمده
بهر نثار تیغ جفایت مرا چو شمع
هر دم سر دگر ز گریبان برآمده
از بس به ذوق ناوک جور تو خوردهایم
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳
تاراج رنگ و بوی گل مدعا نمای
خرمن کن این گیاه و به برق فنا نمای
یک کاروان هنوز نرفتهست سوی دوست
اینک ره حرم تو به ما نقش پا نمای
این مختصر نظاره ما درخور تو نیست
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵
بردی به تازه باز دل ای جان چه داشتی
افکندیش در آتش سوزان چه داشتی
انداختی به جام امیدم می هوس
با این خراب ساغر حرمان چه داشتی
مردی به روز وصل فصیحی ز رشک غیر
[...]