بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۷
از شوخی فضولی ما داشت عار وصل
آخرکنارکرد ز ننگ کنار وصل
چشمی به خود گشودهام و رفتهام ز خویش
ممنون فرصتم به یک آغوش وار وصل
قاصد نوید وعدهٔ دلدار میدهد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۱
بیدست و پا به خاک ادب نقش بستهام
در سایهٔ تأمل یادش نشستهام
فریاد ما بهگو ش ترحم شنیدنی است
پربینوا چو نغمهٔ تارگسستهام
ای کاش سعی بیخودیی داد ما دهد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۲
نیرنگ جلوهایکه به دل نقش بستهام
طاووس میپرد به هوا رنگ جستهام
با موج گوهرم گرو تاختن بجاست
من هم به سعی آبله دامن شکستهام
افسون الفت دل جمعم مآثر است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۴
با هیچکس حدیث نگفتن نگفتهام
درگوش خویش گفتهام و من نگفتهام
زان نور بیزوال که در پردهٔ دل است
با آفتاب آنهمه روشن نگفتهام
این دشت و در به ذوق چه خمیازه میکشد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۵
در راه عشق توشهٔ امنی نبردهام
از دیر تا به کعبه همین سنگ خوردهام
هستی جنون معاملهٔ صبح و شبنم است
اشکی چکیده تا رگ آهی فشردهام
محمل کش تصور خلد انتظار کیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۶
هستی نیاز دیده نمناک کردهام
تا شمع سان جبین زعرق پاک کردهام
راهم به کوچهٔ دگر است از رم نفس
زبن موج می سراغ رگ تاککردهام
تیغی به جادهٔ دم الفت نمیرسد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۳
عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
از عافیت مپرس دل است آشیانهام
در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است
موج خیالم و به خیالی روانهام
آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۴
فهم حقیقت من و ما را بهانهام
خوابیده است هر دو جهان در فسانهام
چون بوی غنچهای که فتد در نقاب رنگ
خون میخورد به پردهٔ حسرت ترانهام
پاک است نامهٔ سحر ازگرد انتطار
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۰
رفتم ز خویش و یاد نگاهیست حالیام
مستی نماست آینهٔ جام خالیام
یک روی و یک دلم به بد و نیک روزگار
آیینه کرد جوهر بی انفعالیام
هر برگ گل به عرض من آیینه است و من
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۳
آنی که بی تو من همه جا بی سخن نیام
هر جا منم تویی، تویی آنجاکه من نیام
غیر از عدم پیام عدم کس نگفته است
در عالمی که دم زدهام زان دهن نیام
عجزم چو آب و آتش یاقوت روشن است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۸
از بسکه چون نگه زتحیر لبالبم
یک پر زدن به ناله ندادهست جا لبم
جرأت مباد منکر عجز سپند من
کم نیست اینکه سرمه کشید از صدا لبم
صد رنگ ناله در قفس یأس میتپد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۹
یک چشم حیرت است زسرتا به پا لبم
یارب به روی نامکهگردید وا لبم
تا چند پرسی از من آشفته حال دل
چون ساغر شکسته ندارد صدا لبم
بال هوس ز موج گهر سر نمیکشد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۱
مشت عرق ز جبهه به هر باب ریختم
آلوده بود دست طمع آب ریختم
طوف خودم به مغز رساند از تلاش پوچ
گوهر شد آن کفی که به گرداب ریختم
زان منتی که سایهٔ دیوار غیر داشت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۲
خاکم به سر که بی تو به گلشن نسوختم
گل شعله زد ز شش جهت و من نسوختم
اجزای سنگ هم ز شرر بال میکشد
من بیخبر ز ننگ فسردن نسوختم
شاید پیام یأس به گوش تو میرسد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۱
هرگه به برگ و ساز معیشت گریستم
خندیدم آنقدر که به طاقت گریستم
چون شمع کلفت سحری داشتم به پیش
دور از وطن نرفته به غربت گریستم
نقشی بر آب میزند اجزای کاینات
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۱
چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم
گرد ره خرام که دارم، قیامتم
آن نالهام که گر همه خاکم دهی به باد
کهسار میخورد قسم استقامتم
تسلیم خوی از غم آفات رستن است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۴
زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم
خون گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم
بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت
زبن یک نفس هزار سحر فتنه وا شدم
دل دانهای نبودکهگردد به جهد نرم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۷
کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم
آغاز چیست محرم انجام هم شدم
یاد نگاه او به چه کیفیتم بسوخت
عمری چراغ خلوت بادام هم شدم
پاس جداییام چه کمی داشت ای فلک
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۰
با صد حضور باز طلبکارت آمدم
دست چمن گرفته به گلزارت آمدم
جمعیتی دلیل جهان امید بود
خوابیدم و به سایهٔ دیوارت آمدم
شغل نیاز و ناز مکرر نمیشود
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱
محو دلم مپرس ز تحقیق عنصرم
آیینه خنده است دماغ تحیرم
آن نالهام که با همه پرواز نارسا
تا دل توان رسید ز نقب تاثرم
پستی درین محیط گهر کرد قطره را
[...]