گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۸

 

رنگ شکسته از گل رویش عیان مباد

پژمردگی شکفته از آن گلستان مباد

پیغام خویش جز به خیالش نمی دهم

غیری به این وسیله به او همزبان مباد

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۹

 

سودای عقل موی دماغ کسی مباد

داغ فسردگی گل باغ کسی مباد

کردی ستم به غیر و من از رشک سوختم

روشن چراغ کس ز چراغ کسی مباد

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴۲

 

کو قاصدی که نامه به باد صبا برد

تا گردم از قلمرو بال هما برد

هرکس به روی ما در چاک قفس گشود

پیش درش تبسم گل التجا برد

یکچند هم به رغم فلک بیوفا شدم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴۵

 

بی هوش تر ز خوابم و خوابم نمی برد

طوفان گریه گشتم و آبم نمی برد

با آنکه غیر دیده تنک ظرفی مرا

با توبه هم به بزم شرابم نمی برد

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶۲

 

درها به روی ناز و تماشا گشاده اند

دل برده اند و در عوض آیینه داده اند

بیش از دمی بر اهل هوس اعتماد نیست

گر چون کمان خدنگ تو را سینه داده اند

از من اسیر باده پرستی رواج یافت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۰

 

گاهی از نگه به رخم خنده می کند

چندانکه بیش می کشدم زنده می کند

نام خدا به خویش ببالید باغها

او را قبای گل چه برازنده می کند

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۴

 

اشکم به گلشن دل صد پاره می رود

حسرت به باغبانی نظاره می رود

برق نگاه گرم تو آیینه را گداخت

آتش به چشم روشنی خاره می رود

در گلشنی که دود بجوشد ز رنگ گل

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۸

 

آن را که از برای تو خاطر غمین شود

صد چین تازه در چمن آستین شود

مطلب کجا بهانه کجا گفتگو کجا

بیچاره آن کسی که به ما همنشین شود

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۸

 

گر دل رمیده شد سفر چاک بیشتر

گر سر بریده شد خم فتراک بیشتر

شرمندگی ز کینه احباب می کشم

یک پرده مهربانی افلاک بیشتر

حیرانیم به کعبه نظاره می برد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۳

 

دل نیستم که منتی از آرزو کشم

چون شعله می ز میکده آبرو کشم

داغم ز دست غیر و کشم از دل انتقام

بر جام لب گذارم و خون سبو کشم

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۹

 

دردیم و از دیار هوس کم گذشته ایم

برقیم و از قلمرو خس کم گذشته ایم

ما خامشیم و زمزمه دل نوای ماست

در کوچه فغان جرس کم گذاشته ایم

چون راز خویش آفت اقلیم شکوه ایم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۲

 

مجنون دشت گریه مستانه خودیم

آزاد کرده دل دیوانه خودیم

آیینه خاطریم ز تأثیر عشق پاک

جویای وصل روی تو در خانه خودیم

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۴

 

ای آنکه دل ربوده ای از دلربای ما

تا حال ما نداند از او احتراز کن

جز موج کس گره نگشود از دل حباب

زان تیغ آبدار مرا سرفراز کن

چون صید چشم او شدی ای بینوا اسیر

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۵

 

از بسکه سوخت بی تو دل بیقرار من

آتش سلم خرید محبت ز خار من

ساغر بنوش و چهره برافروز و گل بچین

بدمستی دماغ مبین در بهار من

گردی که رفته است به باد اعتبار تو

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۰

 

از گلشن زمانه چه گلدسته بسته‌ای

رام که می‌شوی ز خیال که جسته‌ای

گل بی‌تکلفانه به سر می‌توان زدن

انگار کن که طرف کلاهی شکسته‌ای

رعناتر از بهاری و رنگین‌تر از گلی

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode