عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۸ - وداع
کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم
تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن
من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش
اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - در مدح شمس الکفات احمد بن الحسن میمندی
گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن
گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن
گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره
گفتایکی همه گره است و یکی شکن
گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر
ای عهد من شکسته بدان زلف پر شکن
با ز این چه سنبلست که سر برزد از سمن
دامیست آن که از پی دل تو همی زنی
دام ار همی ز بهر دل من زنی مزن
چندین هزار حیله چه باید ز بهر دل
[...]

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۲
ای گلبن روان و روان را بجای تن
پیش آر جام و تازه کن از راح روح من
زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو
د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن
خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال
[...]

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۴
رخسار و قد و زلف و بناگوش یار من
ما هست بر صنوبر و مشکست بر سمن
با ماه و با صنوبر او نور و راستی
اندر سمن طراوت و در مشک اوشکن
این هر چهار فتنۀ دین دیده و دلند
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح ابوالخلیل جعفر
تا باد ماه آبان بگذشت در چمن
شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من
چون تخته های زرین بر نیلگون پرند
برگ چنار ریخته از باد در چمن
بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شدهست آفت سرما ز گلستان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
آن حله پاره پاره شد و گشت ناپدید
و آمد پدید باز همه دشت پرنیان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
شاخ بنفشه چون سر زلفین دوست گشت
افکند نیلگون به سرش معجر کتان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
اندر میان هر قلمی زو یکی شکم
آگنده آن شکمش به کافور و زعفران

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
از بهر بوی خوش چو یکی پاره عودتر
دارد همیشه دوخته از پیش بادبان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
زی هر گلی که ژرف بدو در تو بنگری
گویی که زر دارد یک پاره در میان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
بشکفت لالهها چو عقیقین پیالهها
وانگه پیالهها، همه آگنده مشک و بان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
بلبل چو سبزه دید همه گشته مشکبوی
گاهی سرود گوی شد و گاه شعرخوان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
تا بامداد گردد، از شط و رودها
مرغان آب بانگ برآرند وز آبدان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
افزون شود نشاط و ازو رنج کم شود
بی رود و می نباشد، یک روز و یک زمان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
چون مطربان زنند نوا تخت اردشیر
گه مهرگان خردک و گاهی سپهبدان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
برداشتند بر گل و سوسن شرابها
از عشق نیکوان پریچهره، عاشقان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
از نرگس طری و بنفشه حسد برد
کان هست از دو چشم و دو زلف بتش نشان

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
با من چنان بزی که همیزیستی تو پار
این ناز بیکرانت تو برگیر از میان
