گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

کردم دعا و خواستم از عشق عافیت

عاشق بدان شدم که دعا مستجاب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

مخمور گردد آنکه به مستی خورد شراب

مخمور هست چشمش و مست شراب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

دل ضد دلبر است که ایام وصل را

از دل شتاب هست و زدلبر شتاب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

اندیشه از عذاب فراق است بر دلم

دل را بتر زفرقت دلبر عذاب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

گر روشن آفتاب کند روی روز را

بی روی دوست روز مرا آفتاب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

ای چشم و جان منور و خرم به روی تو

در جام عشق تا تو نباشی شراب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

عشق تو گر ولایت صبرم خراب کرد

در دل مرا ولایت عشقت خراب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

گر دل همی ز آتش عشقت شود کباب

زلفت چرا بر آتش رویت کباب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

جام شراب وصل تو حاصل کجا شود

کاندر طریق صحبت تو جز سراب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

گر زلف تو نه خلق خداوند شد چرا

در هیچ نافه خوشتر از آن مشک ناب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

صدری که مجتبای خلیفه است خلق را

با امنش از خلاف جهان اضطراب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

خوشتر زعهد او که فلک زیر عهد او

ایام وصل دلبر و عهد شباب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

جان جلالت است و چو جان پایدار باد

به زین مرا دعا و مر او را خطاب نیست

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

پیروزه روزگار تو پیوسته عید باد

آنجا که روی توست همه ساله عید هست

ادیب صابر
 

سعدی » گلستان » دیباچه

 

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم

گر خود همه عیب‌ها بدین بنده در است

هر عیب که سلطان بپسندد هنر است

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲

 

شکر خدای کن که موفق شدی به خیر

ز انعام و فضل او، نه معطّل گذاشتت

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲

 

منّت منه که خدمت سلطان کنی همی

منّت شناس از او که به خدمت بداشتت

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵۶

 

گر آسیای چرخ ترا آرد میکند

باید که همچو قطب نمائی در آن ثبات

روزی دو گر شود ایام بد کنش

هم عاقبت نکو شود ار باشدت حیات

تا زنده ئی مدار ز احداث دهر باک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴ - وله ایضاً

 

بنیاد کارها همه بر هفت و چار دان

نه از سر تهتک رأی از ره ثبات

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴ - وله ایضاً

 

زان هفت و زین چهار که مجموع یازده است

آباش هفت باشد و چارست امهات

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۰
sunny dark_mode