گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۶

 

از جان وصل خویش فرستم نواله ای

بر لعل می فروش خودم کن حواله ای

زانگه که لعل دلکش تو می فروش شد

ما را بده ز لعل لب خود پیاله ای

تا خال دلفریب تو دیدم به چشم دل

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۰

 

آن را که هست گردش چشم غزاله‌ای

در کار نیست رطل گران و پیاله‌ای

ما را ز کهنه و نو عالم بود کفاف

معشوق نو خطی و می دیر ساله‌ای

تا گل شکفته شد گرو می‌فروش کرد

[...]

۹ بیت
صائب
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۳

 

ساقی به یاد دوست کرم کن پیاله‌ای

درویش را ز سفره یغما نواله‌ای

برخیز زلف و رخ بنما و بچم که دل

خواهد بنفشه‌زار و گل و سرو و لاله‌ای

محتاج درس و حکمت یونانیان چراست

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۷

 

ای مو بر آفتاب تو مشکین‌کلاله‌ای

ای خط به ماه عارض دلدار هاله‌ای

از احسن القصص نکند یاد یوسفش

خواند از کتاب حسن تو هرکس مقاله‌ای

از ماه تا به ماهی و از عرش تا به فرش

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی