گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

شادم زدل که عاشق آن زلف دلکش است

از عشق عشق اوست که با دل مرا خوش است

زلفین او کشم که سر زلف او مرا

دلبند و دلفریب و دلارام و دلکش است

طوفان زآب خیزد و تا عاشقم بر او

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

باحسن باغ و فر بهار و جمال گل

نیکوست حال ما که نکو باد حال گل

پر نقش آزری شد و پر صورت پری

باغ از بهار خرم و چشم از جمال گل

گل بوی و باده نوش به دیدار گل که هست

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

تا آب دلبری و ملاحت به جوی توست

جانم ز عاشقی همه در جست و جوی توست

گر میل ‌آبها سوی دریا بود همه

امروز میل آب ملاحت به جوی توست

روی تو آب روی همه نیکوان ببرد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

تا فتنه گشتم آن صنم سیم ساق را

بگماشت بر سرم چو موکل فراق را

نامم صنم پرست نهادند عاشقان

از بس پرستش آن صنم سیم ساق را

عشقش وثاق ساخت دلم را و هر زمان

[...]

ادیب صابر