فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸
سوی تو بی تاب دویدن خوش است
برقع از آن روی کشیدن خوش است
می ز دهان تو کشیدن نکوست
جان ز لبان تو مکیدن خوش است
در هوس بوسه لعل لبت
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
دل بوفای تو نهادن خوش است
جان بتمنای تو دادن خوش است
گر سرعاشق برود رفته باش
بر قدم عشق ستادن خوش است
پای کشیدن زهمه کارها
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲
حلقهٔ آن در شدنم آرزوست
بر در او سرزدنم آرزوست
چند بهر یاد پریشان شوم
خاک در او شدنم آرزوست
خاک درش بوده سرم سالها
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳
بادهٔ تلخ کهنم آرزوست
ساقی سیمین ذقنم آرزوست
زهد ریا عیش مرا تلخ کرد
دلبر شیرین دهنم آرزوست
صحبت زاهد همه خار غمست
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷
چون سخن از دلبر ما میرود
شاهدان را رنگ سیما میرود
چون حدیث یار بیپروا کنید
این دل شوریده از جا میرود
در دل ما آ تماشا کن به بین
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸
مژدهای از هاتف غیبم رسید
قفل جهانرا غم ما شد کلید
گوی ز میدان سعادت ربود
هر که غم ما بدل و جان خرید
صاف می عشق ننوشد مگر
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۳
تیغ کشی گاه به آهنگ من
گاه شوی یک دل و یکرنگ من
جان کند از خرمی آهنگ تو
تیغ به کف چون کنی آهنگ من
این چه جمالست که تا جلوه کرد
[...]