گنجور

 
فیض کاشانی

بادهٔ تلخ کهنم آرزوست

ساقی سیمین ذقنم آرزوست

زهد ریا عیش مرا تلخ کرد

دلبر شیرین دهنم آرزوست

صحبت زاهد همه خار غمست

شاهد گل پیرهنم آرزوست

خال معنبر برخی چون قمر

زلف شکن در شکنم آرزوست

خیز و لب خود بلب من بنه

بوسه بر آن لب زدنم آرزوست

خیز که از توبه پشیمان شدم

ساقی پیمان شکنم آرزوست

تلخ بگو زان لب و دشنام ده

باده زجام سخنم آرزوست

خیز و بکش تیغ و بکش تا بحشر

زندگی در کفنم آرزوست

نی غم زر دارم و نی سیم فیض

دلبر سیمین بدنم آرزوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

باز هوای چمنم آرزوست

جلوه سرو و سمنم آرزوست

نکهت گل را چه کنم ای نسیم

بویی ازان پیرهنم آرزوست

توبه ز می کردم و آمد بهار

[...]

فیض کاشانی

حلقهٔ آن در شدنم آرزوست

بر در او سرزدنم آرزوست

چند بهر یاد پریشان شوم

خاک در او شدنم آرزوست

خاک درش بوده سرم سالها

[...]

آذر بیگدلی

مرغ اسیرم، چمنم آرزوست

بنده غریبم وطنم آرزوست

خنده ی گل چیست؟ از آن غنچه لب

خنده ی کنج دهنم آرزوست!

تشنه ی سرچشمه ی کوثر نیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه