گنجور

 
فیض کاشانی

سوی تو بی تاب دویدن خوش است

برقع از آن روی کشیدن خوش است

می ز دهان تو کشیدن نکوست

جان ز لبان تو مکیدن خوش است

در هوس بوسه لعل لبت

جان به لب کام رسیدن خوش است

گوشهٔ ابروی تو آن ماه نو

بر رخ خورشید تو دیدن خوش است

نیست به از باغ رخت روضه ای

سیب زنخدان تو چیدن خوش است

فیض ز میخانه لعل لبش

ساغر سرشار کشیدن خوش است

قصه شیرین لبش دم به دم

از نی کلک تو شنیدن خوش است