گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴

 

کام روان باد دل شهریار

بر همه کافی به جهان کامگار

عز فلک داور او رنگ بخش

حرز ملک خسرو دیهیم دار

بخت چو تختش شده خدمت پذیر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

قدر ترا مرتبه ای استوار

عمر ترا قاعده ای استوار

چون ز خروش و صف اندر نبرد

گوش جهان کر شود از گیر و دار

خیمه افلاک شود باد سر

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶

 

دوش که شد ماه نهان در غبار

آن مه نو روی نمود آشکار

طالع دولت شده بی اطلاع

اختر خوبی زده بی اختیار

سنبل تر بافته بر سنبله

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 
 
sunny dark_mode