گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

حس جهانگیر تو مملکت جان گرفت

کفر سر زلف تو عالم ایمان گرفت

دل چو نسیم تو یافت جامه به صد جادرید

دیده چو روی تو دید ترک دل و جان گرفت

جان بشد و آستین بر من مسکین فشاند

[...]

مجد همگر
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - در مدح سلطان اویس

 

دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت

ماه سر سنجقش، سر حد کیوان گرفت

هر چه ز اطراف بحر، وآنچه زاکناف بر

داشت به تیغ آفتاب، سایه یزدان گرفت

ماهچه رایتش، سر به فلک برفراشت

[...]

سلمان ساوجی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

هر که در دوست زد دامن احسان گرفت

و آنکه در دوستی مایة عرفان گرفت

دوستی کردگار معرفت آرد بیار

هر که از این تخم کشت حاصل از آن گرفت

ار در احسان هر انک روی بمقصود کرد

[...]

فیض کاشانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

بلبل و پروانه را عشق گریبان گرفت

این ره بزم، آن یکی، راه گلستان گرفت

تیره شبستان دهر، جای نشستن نبود

دامن جان مرا، صحبت جانان گرفت

جور جهان می شود، قسمت خونین دلان

[...]

حزین لاهیجی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الانبیاء محمد المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم » شمارهٔ ۲ - فی مبعث سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم

 

تاج سر عقل کل باج ز کیوان گرفت

ز انبیا و رسل بیعت و پیمان گرفت

ز هیبت او مثُل راه بیابان گرفت

بر سر هر شاخ گل، زمزمه دستان گرفت

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode