گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

اشک کواکب نگر چرخ غم اندود را

گریه فراوان بود خانهٔ پر دود را

صبر گوارا کند هرچه ترا ناخوش است

ساعتی از کف بنه آب گل آلود را

بی‌نمکی‌های دهر کار به جائی رساند

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱

 

از کمی مشتری جنس سخن خوار نیست

تحفه گرانقیمت است جوش خریدار نیست

دست قضا همچو شمع در چمن خوشدلی

گل بسری می زند کش غم دستار نیست

گاهی خاشاک سیل، گاه خس شعله باش

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳

 

پاس وفا داشتیم، بی اثر افتاده است

آفت اوقات بود خوب برافتاده است

شکوه ام از دهر نیست، داد زابنای او

در همه ملک این پدر بد پسر افتاده است

بسکه درین تنگنا چشم دلم تنگ شد

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳

 

صبح نگرددت سفید پیش بناگوش تو

کز سر طاقت گذشت آب در گوش تو

گرچه زتمکین حسن، کم سخن افتاده ای

بوسه فغان می کند در لب خاموش تو

بسکه ز رشک کمر تاب خورد طره ات

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷

 

ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته

دود نخیزد ازو چون نفس سوخته

دلبر بی خشم و کین، گلبن بیرنگ و بوست

دلکش پروانه نیست، شمع نیافروخته

در وطن خود گهر، آبله ای بیش نیست

[...]

کلیم
 
 
sunny dark_mode