سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی
قلم بر بیدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
بدم گفتی و خرسندم عَفاکَ الله، نکو گفتی
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۶
مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی
نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب و نی
چو لعلت میر مجلس شد به می دادن ستم کردی
به شوخی عقل فرزانه، چو ره برد اندر آن خانه
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۷
بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی
عفیالله خوب رفتی لطف فرمودی کرم کردی
شکستی از ستم پیمان چون من نیکخواهی را
تکلف بر طرف بر خویش بیش از من ستم کردی
به دست امتیاز خود چو دادی خامه دقت
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱
به خون غلتانم از تیر نگاه دم به دم کردی
نظر کن ای شکارافکن چه با صید حرم کردی
ز هجران طاقتم را طاق دیدی ریختی خونم
جزای خیر بادت لطف فرمودی کرم کردی
ندارم شکوه از بیمهریت اما از این داغم
[...]