گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۲

 

دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی گردد

که در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گردد

مکن پهلو تهی از ما که خورشید بلند اختر

به ماه نو اگر پهلو دهد لاغر نمی گردد

چه پروا دارد آن مغرور از طوفان اشک ما؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۳

 

خط از خون مانع آن غمزه کافر نمی گردد

زبان شمشیر را پیچیده از جوهر نمی گردد

بلایی نیست چون افسردگی دلهای روشن را

نمی گردد یتیم این قطره تا گوهر نمی گردد

از ان از گرد عصیان رو نمی تابم که آیینه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۶

 

دل عاشق به جنت قانع از دلبر نمی گردد

تسلی تشنه دیدار از کوثر نمی گردد

نیم غافل ز پاس زیردستان در زبردستی

چو گوهر رشته از پهلوی من لاغر نمی گردد

گرانجان در زمین خشک گردد غرق چون قارون

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

دل منعم، ملول از گفتگوی زر نمی‌گردد

که گوش ماهی از فریاد دریا کر نمی‌گردد

ز شغل خویش گو نالند کم، این اهل منصب‌ها

که هرکس پای درد سر ندارد، سر نمی‌گردد

به سر عشق جهان‌پیما نگردد سنگین‌پا

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode