گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰۸

 

درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را گلستان کن

به گفت تلخ چون می عاشقان را مست و غلتان کن

از آن زلف پریشان نامزد کن باد را، ور کس

به عهدت خواب خوش دارد، همه خوابش پریشان کن

مگو «پیراهن زیبایی آمد چست بر یوسف »

[...]

۱۳ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

بیا ای ساقی گلرخ می گلرنگ گردان کن

به روی گل گل از می مجلس ما را گلستان کن

نباشد مفلسان شب نشین را دسترس شمعی

سوی ویرانه ما آی و کار ماه تابان کن

به سختی می رود جان از تنم نادیده دیدارت

[...]

۷ بیت
جامی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۸۸- امیر عبدالله

 

پریشان ساز کاکل را و جمعی را پریشان کن

بزنجیر جنون از سر بنای عشق ویران کن

۱ بیت
سام میرزا صفوی
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۵

 

به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن

چو صبح وصل خندانم ازین لطف نمایان کن

اگر خواهی که خورشید از گریبانت برون آید

سحرخیزی فن خود همچون صبح پاکدامان کن

نگاه شور چشمان می برد شیرینی از شکر

[...]

۷ بیت
صائب
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰

 

جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن!‏

ز می خمخانه ها را رشک کهسار بدخشان کن!‏

ز قید بوریا هم درد اگر داری مجرد شو

سموم آه را آتش فروز این نیستان کن

خرامت را بود کیفیت گردیدن ساغر

[...]

۵ بیت
جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۰

 

ترشح مایه‌ای ناز دلی را محو احسان‌کن

تبسم می‌کند آیینه برگیر و نمکدان کن

طربگاه جهان رنگ استعداد می‌خواهد

در اینجا هر قدر آغوش‌گردی گل به دامان کن

شکست خودسری تسخیر صد حرص و هوس دارد

[...]

۱۱ بیت
بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۱

 

ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامان‌کن

چمن تا در برت غلتد حنایی را گریبان ‌کن

اثر پروردهٔ یاد نگاه اوست اجزایم

ز خاکم سرمه‌کش در دیده و عریان غزالان ‌کن

به‌ تمثال حباب از بحر تا کی منفعل باشی

[...]

۱۲ بیت
بیدل دهلوی