گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

دل از نظارهٔ آن گلعذارم گلشنست امشب

چراغ از روغن بادام چشمم روشنست امشب

سپندم خوشهٔ پروین و شمع مهر هم‌زانو

مه نو پاسبان و زهره‌ام چوبک‌زنست امشب

وصالم هست اما زَهرهٔ بوس و کنارم نیست

[...]

بابافغانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب

هزارش مصلحت درهر تغافل کردنست امشب

بتی کز غمزه هر شب دیگری را افکند در خون

نگاهی کرد و دانستم که چشمش برمنست امشب

تن و جانم فدای نرگس غماز او بادا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب

که با این نیم جانیها دو جانم در تنست امشب

به صحبت هر که را خواند نهان آرد به قتل آخر

مرا هم خوانده گویا نوبت قتل منست امشب

به کف شمشیر و در سر باده چند اغیار را جوئی

[...]

محتشم کاشانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

میم در جام و ماهم تا سحر بر روزنست امشب

دو دستم تا به وقت صبح طوق گردنست امشب

دو چشمم حجله آیین بسته اند از گریه شادی

درو بام از چراغان سرشکم روشنست امشب

شماری تا سحر، دستم به زلف درهمی دارد

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
sunny dark_mode