نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
منم آن مجمع البحرین که پر لؤلؤی مرجان است
که دایم در خیال من لب و دندان جانان است
بیا ای طالب معنی! کنون بشنو به گوش جان
بیان از علم القرآن که الحق فضل رحمان است
«لباس سندس» حق را که آمد خلعت حوری
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
تو گر پروانهای همچون خلیل آتش گلستان است
که ظاهر آتشست آن شمع و پنهان آب حیوان است
مرا در وادی محنت، غم مردن کجا باشد
در این ره زندگی سخت است ورنه مردن آسان است
کسی کو عیب من کردی چو دید آن تیغ مژگان را
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
چراغان سینه ام از داغ عشق لاله رویان است
ز دل آهی که می خیزد مرا، دود چراغان است
سرشک آتشین می جوشدم از چشم همچون شمع
درین مکتب پر پروانه طفلان را گلستان است
حصار عافیت جز کنج تنهایی نمی باشد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۵
مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است
برادر گر پیمبرزاده باشد دشمن جان است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
جفاهای نگاهش ظاهر از لب های خندان است
جهان را دوستی امروز از صبحش نمایان است
ز عریانی نباشد دست من زیر بغل دایم
که دست نارسا شرمنده از چاک گریبان است
به شاهد نیست حاجت روز محشر کشتگانت را
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷
طبیب از درد میپرسد من از درمان درد اما
نه من آگاه از دردم نه او آگه ز درمان است
دلیل ناتوانی در طریق عشق بس باشد
بهر گامی که ضعف افکندت از پا کوی جانان است