گنجور

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

جدا از چشمِ او ، تن در تب و جان بر لب است امشب

شبی کاو را ز پی صبحی نباشد آن شب است امشب

ببین بر چنبر کاکل رخ آن ماه سنگین‌دل

مبند ای ساربان محمل قمر در عقرب است امشب

جرس در ناله و صبح وداع و جسم و جان در پی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

مگو جان بی سبب بر گردن از مویت رسن دارد

دلی گم کرده امیدی بر آن چاه ذقن دارد

سرآمد عمر دل در چین زلفش همچنان باقی

غریب آری بشهری گر رود دل در وطن دارد

یمین الله بر این گر تن دهد پیراهن نازش

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

اگر بلبل به دل داغی ز جور باغبان دارد

در آتش من که با من نوگل من سرگران دارد

بیابانی است بی‌پایان من آن سرگشته آهویی

که هر سو رو کند صیاد تیری در کمان دارد

که این حال عجب یا رب نهان با محتسب گوید

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

جهان دریای خونابست و ناپیداست پایانش

الا ای آب جو بهراس از این دریا و طوفانش

مجو شیر ای پسر زینهار از این نامهربان مادر

که خون شوهرانست اینکه می بینی نه پستانش

ندارد جز دونان بر سفرۀ این نانکور مهمانکش

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

دل من کنعانست و چاه سینۀ زندانش

جهان مصر بلاخیز و خرد یعقوب نالانش

عروس چرخ مینائی بصد کید زلیخائی

کشد هر دم ز رعنائی بسوئی طرف دامانش

الا ایباد روحانی ببر زینماه زندانی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

دلا گر گوهر مقصود خواهی دیده دریا کن

ز فیض دانهٔ اشک آستین پر درّ لالا کن

به قوسین علایق چند چون پرگار سرگردان

درون نه پای و جا از نقطهٔ موهوم ادنی کن

ز فیض شمس لاهوتی در این نادوس ناسوتی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

نکرد از لابه ای بیمهر اگر خوی تو تغییری

بسازم من بخویت هین بکش زارم بشمشیری

شب دوشین بگردن دیدمی از مشک زنجیری

پریشانم از اینخواب جنون ایزلف تعبیری

طبیبم بر سر بالین رسید اما بهنگامی

[...]

نیر تبریزی