حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳
دل نازک، پر از خون است و رسوا می کند ما را
غلط در بزم او ساقی، به مینا می کند ما را
ز داغ عشق، شمع مرده ی دل می شود روشن
غم آتش عذاران، سینه سینا می کند ما را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴
سرشکِ لالهگون، رشکِ گلستان میکند ما را
بهار خار مژگان، گل به دامان میکند ما را
به چاک سینه دارد دستم الفت، دور از آن دامان
غم هجران به ما دست و گریبان میکند ما را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰
چنان افشاند چشمم، بیتو، اشک بیمحابا را
که ابر امشب، غلط هردم به دریا میکند ما را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۳
می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را
لب مخمور من نوشید این جام لبالب را
بهشت جاودانی، دستگاه بوسه اش دارد
دهان تنگ او داده ست وسعت، حسن مشرب را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴
نمی داند دل آگاه، در دنیا فراغت را
به خاطر ریشهٔ غفلت، رگ خواب است راحت را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹
گرانجان میکند، تعظیم بیجا اهل دنیا را
نگین از بهر نام خشک، خالی میکند جا را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱
به داغ عشق پروردم، بهار خاطر خود را
که برگ عیش دانم، خارخار خاطر خود را
نیارم کرد بیرون ازکنار دل،که پروردم
به جان غمهای بیرون از شمار خاطر خود را
ره آمد شد مردم، به من بسته ست دلتنگی
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳
نبخشیدی به مگن یکبار، جام باده خود را
نمی گیری سردستی چرا، افتادهٔ خود را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴
بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را
سیه مستی دوبالا گشت، چشم میْپرستش را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶
کدامین دیده سازد سرمه، گرد جلوه گاهش را؟
که چشم انتظار از نقش پا بیش است راهش را
به غیر از سنبل آن جعد مشک افشان نمی باشد
اگر گلدسته ای، لایق بود طرف کلاهش را
سخن فهمی چو من از موشکافان بر نمی خیزد
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷
ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را
نیارد در گریبان غنچه پنهان کرد بویش را
ز لخت دل، خیابان گلستانیست مژگانم
خزان نبود بهار خارخار آرزویش را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲
به پیری عشق سازد شوختر طبع جوانم را
که آتش می کند پرزورتر، پشت کمانم را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳
علاج عقدهٔ دلتنگی، آسان است عاشق را
گشادکار، در چاک گریبان است عاشق را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴
از آن روزی که گم کردم، سراغ آرمیدن را
نشان جاده دانم، موج دریای تپیدن را
به هر گلشن که بگشایم لب رنگین نوا، بلبل
کند نازکتر از گل، پرده گوش شنیدن را
نسازد شهربند عقل، صید حلقهٔ دامم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۵
کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را
که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را
غرورش تیغ عریانی ست، تا کرده ست سنبل گون
خط مشکین آن مشاطه، دشمن برگ نسرین را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۶
خدا درمانده نگذارد به عالم، بی نصیبان را
عصای کورفهمان می کند، چوب ادیبان را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۷
به شهد لفظ و معنی، رهنما گشتیم دوران را
برای شکّر خود، پرورش کردیم موران را
نپردازد به فکر دوربینان، طینت جاهل
نمی افتد به عینک احتیاجی، چشم کوران را
شناور را به طوفان بلا، تسلیم می باید
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۹
حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را
به تنهایی سرآور، سیر دور روزگاران را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۰
خدایا الفتی ده، با دل آزرده، لالان را
مکن سوهان روحم، صحبت صاحب کمالان را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۱
عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را
نهان در پستهٔ او شکرستانهاست مستان را
فزون از شانه، دارد سینه من چاک رسوایی
چوگل در جیب عریانی، گریبانهاست مستان را