گنجور

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

به قصدم ز ابرو و مژگان بتی تیر و کمان دارد

تو گوئی نیم جانی بر من بیدل گمان دارد

ببزم غیر جا بگرفته و غافل از این معنی

که چون نی از فراقش بند بند من فغان دارد

گله از آه آتشبار دل ای سینه کمتر کن

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

به حکم آنکه نادان همسر دانا نخواهد شد

برابر قطرهٔ ناچیز با دریا نخواهد شد

زمین تا آسمان فرق است بین عارف و عامی

که هرگز ذره خورشید جهان آرا نخواهد شد

نشاید گفت استاد سخن طفل دبستان را

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

دلا یکدم برآور ناله ای مانند چنگ آخر

که شاید دامن مقصود را آری به چنگ آخر

کمان آسا براه عشق کجبازی کجا باشد؟

به مقصد می‌رسد از راست رفتاری خدنگ آخر

به راه عشق از فرمان جانان سر مپیچ ای دل

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

تو را گر هست واجب بهر قتل من کمر بستن

مرا ممکن نمیباشد ز رخسارت نظر بستن

چه گویم وصف خط عارضت را؟ چون تو میدانی

نمیآید ز من پیرایه بر دور قمر بستن

توان با رشتهٔ الفت به هم پیوست عالم را

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

تو را گفتم که همچون جان شیرین، همدمم باشی

نه با اغیار بنشینی و سر بار غمم باشی

سخن با چهره ی بگشاده گو، ابرو مکش در هم

چرا تا ماه شادی مانده، ماه ماتمم باشی؟

ز مجرم نقطه ای بر دار و ما را محرم دل کن

[...]

صابر همدانی