جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۰۹
به رخ خاک درت رُفتیم و رَفتیم
دعای دولتت گفتیم و رفتیم
ز روی خویش کردی دور ما را
چو گیسویت برآشفتیم و رفتیم
جفاهای ترا با کس نگفتیم
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۱۶
سحر چون غنچه بگشاید گریبان
بیا بشنو خروش عندلیبان
خروش بلبلان تیغ در چنگ
چنان کز منبر آواز خطیبان
برآید سرو خوش چون گل درآید
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۱۹
مکن وز مهربانان رو مگردان
مرا آشفته چون گیسو مگردان
گره در چین پیشانی میفکن
شکن در گوشه ابرو مگردان
ز تاریکی مکن روز مرا شب
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۳۴
چرا گل می کند بیداد چندین؟
که بلبل می کند فریاد چندین
سراسر سرو آزادت غلام است
که دارد بنده آزاد چندین
اگر گل رنگِ رخسارت بدیدی
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۵۷
به یاد آور که در ایّام خُردی
قدم در دوستی چون می فشردی
نمی دانستی آیین جفا را
طریق مهربانی می سپردی
به بوسه دردم از دل می کشیدی
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۶۷
بزن تیغ و مکن تندی و تیزی
حلالت باد اگر خونم بریزی
چرا چون دور بر من می کنی جور
چرا چون بخت با من می ستیزی
چه شد کز مهربان خود ملولی
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۶۸
بده ساقی شراب لایزالی
به دست عاشقان لاابالی
تموّج فی السّفینَه بَحرُ خَمر
کاَنَّ الشّمس فی جَوف الهلالِ
مبادا چشم ما بی باده روشن
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۷۴
جهان پیر را نو شد جوانی
منه ساغر ز دست ار می توانی
کنون هر روز بستان می کند عرض
به روی دوستان گنج نهانی
شقایق از سیاهی می درخشد
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳
بر معشوقم آمد رکن فصّاد
ز ساق نازک دلخواه رگ زد
بزد بر یک رگ او نیش و گویی
مرا آن نیش بر پنجاه رگ زد
جلال عضد » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
خداوند! تویی ک اوراد مدحت
بر افلاک و عناصر فرض باشد
به جنب سرعت عزم عنانت
سما سنگین عنان چون ارض باشد
برون است از کمیّت جودت آری
[...]