گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

بدان تا تو بدانی حال رامین

نخوانی مر مرا بیهوده نفرین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

نه سنگینست شاهنشه نه رویین

چه بایستش بگفتن لاف چندین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد

 

پس آنگه پاسخی کردش بآیین

به پایان تلخ و از آغاز شیرین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

که بنشستی به بوم ماه چندین

ز بهر آنکه جفتت بود رامین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

گهی گویی که با تو بود رامین

چرا بر من زنی بیغاره چندین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

ز بام گوشک موبد ویس و رامین

بدیدند آتشی یازان به پروین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

همی گفت ای عجب هنگام چونین

که باید نیک مهمانی چو رامین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

خوشا ویسا نشسته پیش رامین

چنان کبگ دری در پیش شاهین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس

 

نخفتی ور بخفتی شاه مسکین

زمینش فرش بودی دست بالین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس

 

شده بدبختی وی بخت رامین

همه تلخیش وی را گشته شیرین

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

همی تا شاه رفته بود و رامین

همیشه اشک مادر بود خونین

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۸
sunny dark_mode