گنجور

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح سلطان محمود

 

گل خندان خجل گردد بهاری

که تو رنگ از بهار و گل به آری

بسیم ومشک نازد جان ازیرا

که سیمین عارض و مشکین عذاری

نگار قندهاری قند لب نیست

[...]

عنصری
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

پدید آورد آن را از هیولی

چهار ارکان بدین هر چار معنی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

ز شرم دایه رویش گشت پر خوی

بسان در فشانده بر سر می

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

تو با تیمار ویرو مانده و بس

نخواهی در جهان جستن جز او کس

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

پس آنگه نوش کرد آن جام پر می

ز رامین جام را صد بوسه در پی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

پس آن بهتر که جان بر جای دارم

به جان مهر ترا بر پای داری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست

 

وصال من ترا خوش بود چون مِیْ

فراقم چون خماری بود در پِیْ

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست

 

که من با تو چنان باشم از این پی

چو دانش با روان و شیر با می

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس

 

همی گفت ای دل رنجور تا کی

ترا بینم به سان مست بی می

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

ز شیران برگذر وز جام خور مِیْ

که دی مه را بود نوروز در پی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۶۳

 

دیم یک عندلیب خوشنوائی

که می‌نالید وقت صبحگاهی

بشاخ گلبنی با گل همی گفت

که یارا بی وفایی بی وفائی

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۶۶

 

تو آری روز روشن را شب از پی

شده کون و مکان از قدرتت حی

حقیقت بشنو از طاهر که گردید

بیک کن خلقت هر دو جهان طی

باباطاهر
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

همای کلک تو مرغی است لاغر

که از منقار او شد ملک فربی

هر آنکس کو تو را بیند بپرسد

که این خورشید تابنده است یا نی

امیر معزی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۶

 

به یاد خسرو عادل قزل خور

که او را شد مسلم شهریاری

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۱

 

خداوندا ز رای تست محکم

نهال ملک و بنیاد معالی

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۱

 

مسلم ملک هفت اقلیم بادت

جهان بادا ز بدخواه تو خالی

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۹

 

خداوندا! می نوشین طلب کن

که در اقبال صد نوشین روانی

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۹

 

سکندر ملکتا عمرت چنان باد

که همچون خضر مانی جاودانی

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۲
۳
۳۱
sunny dark_mode