×
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳ - الآن الدائم
تغیرها در او همچون نقوش است
بظاهر ناطق و باطن خموش است
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
دلم در سینه چون ساغر بجوش است
بیا ساقی که مینا در خروش است
ز خون ماست یا خون حریفان
که لعلش باده رنگ و باده نوش است
هجوم آور شد آنسان لشکر غم
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸ - بهل افسانهٔ آن پا چراغی
بهل افسانهٔ آن پا چراغی
حدیث سوز او آزار گوش است
من آن پروانه را پروانه دانم
که جانش سخت کوش و شعله نوش است
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۴۵ - خرد زنجیری امروز و دوش است
خرد زنجیری امروز و دوش است
پرستار بتان چشم و گوش است
صنم در آستین پوشیده دارد
برهمن زادهٔ زنار پوش است
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۱ - مسلمان، فاقه مست و ژندهپوش است
مسلمان، فاقه مست و ژندهپوش است
ز کارش جبرئیل اندر خروش است
بیا نقشِ دگر ملت بریزیم
که این ملت، جهان را بارِ دوش است
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷ - ز محکومی مسلمان خودفروش است
ز محکومی مسلمان خودفروش است
گرفتارِ طلسمِ چشم و گوش است
ز محکومی رگان در تن، چنان سست
که ما را شرع و آیین، بارِ دوش است
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۶۶ - خودی را نشهٔ من عین هوش است
خودی را نشهٔ من عین هوش است
ازان میخانهٔ من کم خروش است
می من گرچه نا صاف است درکش
که این ته جرعهٔ خمهای دوش است
۱
۲