نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
بزرگ امید پیش پیل سرمست
به ساعتسنجی اصطرلاب در دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
نظر میکرد و آن فرصت همی جست
که بازار مخالف کی شود سست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
ندیدم کس که خود را دید و نشکست
درست آن ماند کاو از چشم خود رست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو
گَهی از پای میافتاد چون مست
گَه از بیداد میزد دست بر دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو
به صد جهد از میان سلطان جان رست
ولیک آن گه که خدمت را میان بست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو
مراد آن به که دیر آید فرادست
که هر کس زودخور شد زود شد مست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهینبانو شیرین را
نیامد شیشهای از سنگ در دست
که باز آن شیشه را هم سنگ نشکست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهینبانو شیرین را
نظر کردم ز روی تجربت هست
خوشیهای جهان چون خارش دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهینبانو
به گلگونِ رونده رخت بربست
زده شاپور بر فتراک او دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین
برآمد یوسفی نارنج در دست
ترنج مه زلیخاوار بشکست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۹ - بزمآرائی خسرو
ملک چون شد ز نوش ساقیان مست
غم دیدار شیرین بردش از دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین
وفا مردی است، بر زن چون توان بست؟
چو زن گفتی بشوی از مردمی دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
بِهْ اَر پهلو کند زین نرگس مست
نهد پیشم چو سوسن دست بر دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
همه ساله نباشد سینه بر دست
به هر جا گِردرانی، گَردنی هست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
و گر گوید بدان حلوا کشم دست
بگو رغبت به حلوا کم کند مست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
چو نقش کارگاه رومیَت هست
ز رومی کار ارمن دور کن دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد
چو کار آمد به آخر حوضهای بست
که حوض کوثرش زد بوسه بر دست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین
چنان پنداشت آن دلدادهٔ مست
که سوزد هر که را چون او دلی هست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین
اَدیم رخ به خون دیده میشست
سهیل خویش را در دیده میجست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین
از آن بد نقش او شوریدهپیوست
که نقش دیگری بر خویشتن بست