×
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸
دل از خوبان دیگر برگرفتم
ز دل نو باز عشقی درگرفتم
ندانستم که اصل عاشقی چیست
چو دانستم رهی دیگر گرفتم
فکندم دفتر و جستم ز طامات
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۳
ترا نادیده مهرت بر گرفتم
به خود سر با تو کاری در گرفتم
مرا از وصلِ تو خیری نصیب است
به فالِ فرّخ این اختر گرفتم
دعا گفتم، زمین بوسیدم اوّل
[...]

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۲ - اشارت به زلف
از او هر لحظه کار از سر گرفتم
ز جان خویشتن دل برگرفتم

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۴
بتا تا مهر تو در بر گرفتم
دل از مهر جهانی برگرفتم
مرا هجران تو از پا درآورد
ولی عشق رخت از سر گرفتم
نپنداری نگارا حاش لله
[...]

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶ - گفتار در سبب نظم کتاب
به پیران سر ره دلبر گرفتم
جوانی را دگر از سر گرفتم

وحشی بافقی » ناظر و منظور » دایرهٔ پرگار سخن را از پرگار خانهٔ دو زبان ساختن و در میدانگاه خاتمهٔ بیان علم فراغت افراختن و خاتمه سخن را به مناجات مثنی کردن و نامهٔ کن و خامهٔ قدرت تمام نمودن رسالهٔ رسالت به نعمت مهر محمدی ختم نمودن
که مشتی خاک ره گر برگرفتم
روانش در لباس زر گرفتم
