دایرهٔ پرگار سخن را از پرگار خانهٔ دو زبان ساختن و در میدانگاه خاتمهٔ بیان علم فراغت افراختن و خاتمه سخن را به مناجات مثنی کردن و نامهٔ کن و خامهٔ قدرت تمام نمودن رسالهٔ رسالت به نعمت مهر محمدی ختم نمودن
بحمدالله که گر دیدیم رنجی
در آخر یافتیم این طور گنجی
در او ناسفته گوهرها نهاده
طلسمش تا به اکنون ناگشاده
به نام ایزد چه گنج شایگانی
کز او گردید پر جوهر جهانی
نگو آسان طلسمش را گشادم
که پر جانی در این اندیشه دادم
به دشواری چنین گنجی توان یافت
بلی کی گنج بیرنجی توان یافت
دماغم تیره شد چون خامه بسیار
که تا کردم رقم این نقش پرگار
ز مو اندیشه را کردم قلم ساز
شدم این لعبتان را چهره پرداز
بسی همچون بخورم سوخت ایام
که تا گشتند این روحانیان رام
سحر خیزی بسی کردم چو خورشید
که زر گردید خاک راه امید
چو بوته پر فرو رفتم به آتش
که آخر این طلا گردید بیغش
که مشتی خاک ره گر برگرفتم
روانش در لباس زر گرفتم
مگر شد خاطر من مهر جان تاب
کزو گردید خاک ره زر ناب
برون آوردهام از کان امید
زر لایق به زیب تاج خورشید
چنین بیغش زری از کان برآید
چه کان کز مادر امکان بزاید
در این معدن که زر سیماب گردید
بسان کیمیا نایاب گردید
پریشانی بسی دیدم چو سیماب
که تا شد جمع این مشتی زر ناب
زر نابم ز کان دیگری نیست
بدین در هم نشان دیگری نیست
ز هر آلایشی دل پاک کردم
گذر بر حجلهٔ افلاک کردم
که این بکران معنی رو نمودند
نقاب غیب از طلعت گشودند
سخن کاو بکر خلوتگاه غیب است
نهان گردیده در خرگاه عیب است
به هر آلودهای کی رو نماید
نقاب غیب کی از رو گشاید
کسی کاین نظم دور اندیشه خواند
اگر تاریخ تصنیفش نداند
شمارد پنج نوبت سی به تضعیف
که با شش باشدش تاریخ تصنیف
نداند گر به این قانون که شد فکر
بجوید از همه ابیات پر فکر
گزیدم گر طریق خود ستایی
بیان کردم سخنهای هوایی
بنا بر سنت اهل سخن بود
و گر نه این سخن کی حد من بود
کسی کاین نظم بیمقدار خواند
ز سد بیت ار یکی پرکار داند
ز عیب آن دگرها دیده دوزد
چراغ وصف این را برفروزد
نه رسم عیب جویی پیشه سازد
حیات خود در این اندیشه بازد
همان به کاین حکایتها نگویم
که باشم من که باشد عیب جویم
خدایا پردهای بر عیب من کش
زبان حرف گیران در دهن کش
کلامم را بده آن حالت خاص
کزو گردند اهل حال رقاص
بنه مهری بر این قلب زر اندود
که در ملک جهان رایج شود زود
به این زیبا عروس نورسیده
که از نو پرده از طلعت کشیده
بده بختی که عالمگیر گردد
نه از بیطالعیها پیر گردد
در ناسفتهٔ این گنج معنی
که در معنی ندارد رنج دعوی
ز دست خائنانش در امان دار
به ملک حفظ خویشش جاودان دار
قبول خاص و عامش ساز یارب
به خاطرها مقامش ساز یارب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربه سختیها و رنجهایی است که فرد در زندگی متحمل میشود و در نهایت به گنجی از آگاهی و دانش دست مییابد. شاعر به سختیهایی که برای دستیابی به این گنج متحمل شده، اشاره کرده و از تسلیم نشدن در برابر مشکلات سخن میگوید. او به سختیها به عنوان راهی برای رسیدن به طلا و گنجهای معنوی و جواهرات درونی نگاه میکند. شعر بر اهمیت تلاش و کوشش در کنار عشق و همراهی با خداوند تأکید دارد و از خوانندگان میخواهد که عیوب دیگران را نادیده بگیرند و به دنبال فهم و حقیقت باشند. در نهایت، شاعر آرزوی گسترش این معانی و پیامها در دنیا را دارد و از خداوند میخواهد که این گنج عظیم را به انسانها هدیه کند.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که اگر در طول زندگی با مشکلات و سختیهایی مواجه شدیم، در نهایت به دستاورد و ثروتی ارزشمند دست یافتهایم.
هوش مصنوعی: در او، جواهرهای بینظیری نهفته است که تا به حال کسی نتوانسته آنها را کشف کند.
هوش مصنوعی: با نام خداوند، چه گنجینهای ارزشمند که به وسیله او جهان پر از گوهر شده است.
هوش مصنوعی: نگو که من با آسانی این راز را حل کردم، زیرا برای این فکر و اندیشه، تلاش و انرژی زیادی صرف کردهام.
هوش مصنوعی: به سختی میتوان به چنین گنجی دست یافت، آری، آیا میتوان گنجی را بدون زحمت به دست آورد؟
هوش مصنوعی: فکرم به شدت متاثر و ناراحت شد، مانند زمانی که با جوهر زیاد بر روی کاغذ نقشی میزنم و همهچیز را به هم میریزم.
هوش مصنوعی: از مو، افکار خود را به قلم تبدیل کردم و تبدیل به هنرمندی شدم که چهره این بازیچهها را زیبا میسازد.
هوش مصنوعی: بسیاری از روزگار گذشته را مانند بخار میسوزانم، چون این روحانیان در برابر زمان تسلیم شدند.
هوش مصنوعی: من به صبح زود برخاستم، مانند خورشید که درخشان میشود و خاک مسیر امید را طلایی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی در آتش سختیها و چالشها قرار گرفتم، در نهایت بدون نیرنگ و فریب به نتیجهای ارزشمند و پاک رسیدم.
هوش مصنوعی: اگر کمی خاک از راه بردارم، روح آن را در لباسی از طلا خواهم گرفت.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دل من به عشق کسی آرام گیرد؟ که به خاطر او، خاک راهش چون طلای خالص درخشش پیدا کند.
هوش مصنوعی: من از عمق ناامیدی، امیدی گرانبها و شایسته به مانند زیبایی تاج خورشید به وجود آوردهام.
هوش مصنوعی: اگر گنجی ناب و خالص همچون زر از یک معدن بیرون میآید، به همین شکل هم چیزی که از منبعی اصیل و معتبر به وجود میآید، ارزشمند و بینقص خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این معدن، طلا و نقره به معنای واقعی قیمتی و کمیاب شدهاند، به طوری که مانند کیمیاگران، آنها به شکل نایابی درآمدهاند.
هوش مصنوعی: در زندگی مشکلات و پریشانیهای زیادی را تجربه کردهام، همانطور که جیوه به خاطر خاصیتش نمیتواند در یک جا ثابت بماند، اما اکنون وقتی که با هم جمع شدهایم، زیبایی و ارزش واقعی را میبینم.
هوش مصنوعی: زر خالص من از جایی دیگر نیست؛ بنابراین نشانی از دیگری در اینجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من از هر گونه آلودگی دل خود را پاک کردم و به آسمانها و معانی بلند سفر کردم.
هوش مصنوعی: این بکران نشان دهنده معانی عمیق و پنهان هستند و پرده اسرار را از چهره خود برداشتند.
هوش مصنوعی: کسی که در مورد مسائل پنهانی و ناپیدا صحبت میکند، در واقع در موضوعاتی رد و نشانههایی دارد که باید از آنها پرهیز کرد. این صحبتها مانند عیوبی هستند که در جایی مخفی شدهاند.
هوش مصنوعی: هر چیز ناپاک و زشت، چگونه میتواند چهرهای زیبا و پنهان از خود نشان دهد؟ در کدام لحظه حقیقت از پس پرده بیرون خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که این شعر فکر و اندیشه را بخواند، اگر نداند که چه زمانی و در چه شرایطی نوشته شده است، نمیتواند به عمق و مفهوم واقعی آن پی ببرد.
هوش مصنوعی: شمارش میکند که عدد سی پنج بار تضعیف شده است و در نهایت با عدد شش تاریخ نگارش این اثر مشخص میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی از این قاعده آگاه نباشد، بهتر است که از همه ابیات پند و تفکر بیندیشد.
هوش مصنوعی: اگرچه من راه خودستایی را انتخاب کردم، اما کلماتی که میگویم تنها حرفهای بیاساس و سطحی هستند.
هوش مصنوعی: این سخن به این دلیل ادا شده که معمول اهل کلام و شاعری است، وگرنه برای من اینقدر اعتبار و ارزش ندارد که به آن بپردازم.
هوش مصنوعی: هر کس که این شعر را بخواند و از آن بهرهای ببرد، اگر حتی یک بیت از آن را به خوبی بفهمد، در واقع نشان از زحمت و تلاش اوست.
هوش مصنوعی: اگر کسی به عیوب دیگران توجه کند و آنها را پنهان کند، میتواند با ویژگیهای خوب این شخص، مانند نوری، درخششی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: انسان باید از عیبجویی و ایراد گرفتن از دیگران دوری کند و در زندگی به جای انتقاد، به فکر بهبود خود و تفکر مثبت باشد.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم داستانها و حکایتها را بازگو کنم، زیرا که در این میان ممکن است خود را زیر سوال ببرم و عیبهای دیگران را بگویم.
هوش مصنوعی: خدایا، لطف کن و عیبهای من را پنهان کن، تا زبان کسانی که میخواهند درباره من حرف بزنند، بسته بماند.
هوش مصنوعی: به من آن حالت ویژهای را بده که با شنیدن کلامم، اهل حال و معرفت به شوق بیفتند و به رقص درآیند.
هوش مصنوعی: بر این دل گرانبها و باارزش، مهر و محبت بگذار تا در میان مردم جهان به سرعت فراگیر شود.
هوش مصنوعی: به این عروس زیبا و تازهوارد که همچون روز نو، زیباییاش را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: بدبختی که در دنیا همهجا را فرا بگیرد، نه به خاطر نادانی بلکه به خاطر نیکو بودن علم و آگاهی خردمندان پدید میآید.
هوش مصنوعی: در مخزن گنجی که پر از معانی است، درد و زحمت برای بحث و جدل بیهودهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از دست خیانتکارانش حفظش کن و در سرزمینش او را دائماً در امان نگهدار.
هوش مصنوعی: ای خدا، این شخصیت مورد قبول خاص و عام را در دلها عزیز و جایگاهش را بلند مرتبه گردان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.