گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را

 

خردمندی که در جنگی نهد پای

بمانَد آشتی را در میان جای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۵ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو

 

چو در ملک جمالت تازه شد رای

عنایت را مثالی تازه فرمای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه

 

ز شادی ساختش بر فرق خود جای

که شه را تاج بر سر به که در پای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو

 

به ملکی در چه باید ساختن جای‌؟

که غل بر گردن‌ است و بند بر پای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را

 

سوی گنجینه رفتند آن دو همرای

ندیدند از جواهر بر زمین جای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

درین خیمه چه گردی بند بر پای

گلو را زین طنابی چند بگشای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

به عزم خدمت شه جَستم از جای

در آوردم به پشت بارگی پای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

بدان تا بوسم او را چون زمین پای

چو دیدم آسمان برخاست از جای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

ولی چون هست شاهی چون تو بر جای

همان شهزادگان کشور آرای

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۱ - تأسف بر مرگ شمس‌الدین محمد جهان پهلوان

 

گر او را سوی گوهر گرم شد پای

نسب‌داران گوهر باد بر جای

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

مرا دیدار خود آن لحظه بنمای

گره یکبارگیم از کار بگشای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

کنار راه داری دید بر پای

برو گرد آمده مردم زهر جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

چنانش معبدی کردند بر پای

که گفتی خانهٔ کعبه‌ست بر جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدست خویش شاهی کرد بر پای

نجنبید از برای ملک از جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بر او نه دست می‌جُنبید نه پای

که مقعد گشته بود و مانده بر جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدو گفتا که ای بی دست و بی پای

شنیدم من که این ساعت فلان جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

جوان را نیز مادر بود بر جای

چو دید القصّه دو بی‌دست و بی‌پای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

منم زین جرم گفتا مانده برجای

کنون خواهی بکُش خواهی ببخشای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع

 

که باشد همچو من صد بی سر و پای

که خود را گور خواهد در چنان جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه

 

که تا چون می‌رود هر لحظه از جای

نه دست او شود آلوده نه پای

عطار
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۲۷
sunny dark_mode