گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

دل من با دل تو نیست یکسان

ترا دامن همی سوزد مرا جان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

تو گفتی همچو رامین باغ و ایوان

ز بهر آن صنم بودند گریان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

بدو گفت ای خجسته مرغ بیجان

رسول من توی نزدیک جانان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

دمان باد سموم از زهر ایشان

میان باد زهر آلوده پیکان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

کنون از دست سرمای زمستان

نشیند دیدبان در خانه لرزان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

هوا خرد به آرام دل و جان

چنان داند که چیزی یافت ارزان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

شبی چونان، به از عمری نه چونان

چه خوش بود اندر آن شب وصل ایشان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

عقیق از جام زرین گشته رخشان

چو یاقوتش ز پروین گشته خندان

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۱۳
sunny dark_mode