گنجور

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » المقالة الرابعة

 

پسر گفتش دلم حیران بماندست

که بی شه زادهٔ پریان بماندست

چو آن دختر محیّا و عزیزست

بگو باری بمن تا آن چه چیزست

که من نادیده او را در فراقش

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

به هندستان یکی را کودکی بود

که عقلش بیش و عمرش اندکی بود

ز هر علمی بسی تحصیل بودش

ازان بر هر کسی تفضیل بودش

اگرچه بود در هر علم سرکش

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت

 

وزیری را یکی زیبا پسر بود

که ماه از مهر او زیر و زبر بود

جمالش کرده دلبری را

چشیده لب زلال کوثری را

بخوبی همچو ابرو طاق بوده

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۳) حکایت پادشاه که از سپاه بگریخت

 

در افتادند در شهری سپاهی

گریزان شد نهان زان شهر شاهی

بشهری شد بگردانید جامه

نه خاصه باز دانستش نه عامه

بجای آورد او را آشنائی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

یکی شهزاده چون مه پارهٔ بود

که مهر از رشک او آوارهٔ بود

اگر خورشید روی او بدیدی

چو مصروع از مه نو می‌طپیدی

چو پیشانیش لوح سیم بودی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

مگر محمود با پنجه سواری

بره در باز می‌گشت از شکاری

یکی خیمه دران ره درگشادند

شکاری را بر آتش می‌نهادند

بره در شاه پیری ناتوان دید

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode